جدول جو
جدول جو

معنی الیشه - جستجوی لغت در جدول جو

الیشه
نام جزایری است که از آنجا آسمانجونی و ارغوانی می آورندو بگمان بعضی همان جزایر ’ایولیس’ و ’لسبوس’ و ’تندوس’ از جزایر آرخبیل هستند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلیشه
تصویر کلیشه
کلیشه (به فرانسوی: Cliché) در سینما به استفاده از شخصیت ها، داستان ها، مضامین یا سبک هایی اشاره دارند که به دلیل تکرار مداوم، از نوآوری و تازگی خود کاسته اند و به صورت الگوهای قابل پیش بینی درآمده اند. کلیشه ها می توانند در خدمت داستان گویی باشند اما استفاده بیش از حد از آن ها می تواند منجر به یکنواختی و پیش بینی پذیری فیلم ها شود.
انواع کلیشه ها در سینما
1. کلیشه های شخصیتی:
- قهرمان بی نقص:
- شخصیت اصلی که همه ویژگی های مثبت را دارد و بدون ضعف به نظر می رسد.
- آنتاگونیست شیطانی:
- شخصیت منفی که بدون دلیل یا انگیزه منطقی بدی انجام می دهد.
- زن قربانی:
- شخصیت زن که اغلب به عنوان قربانی یا نیازمند نجات به تصویر کشیده می شود.
- نابغه دیوانه:
- شخصیت نابغه ای که رفتارهای عجیب و غریبی دارد و اغلب در تضاد با اجتماع است.
2. کلیشه های داستانی:
- سفر قهرمان:
- داستانی که در آن شخصیت اصلی به سفری پرخطر می رود و در نهایت با پیروزی و یادگیری بازمی گردد.
- عشق در نگاه اول:
- داستان هایی که در آن دو شخصیت بلافاصله عاشق یکدیگر می شوند و مشکلات عشقی آن ها به سادگی حل می شود.
- نقشه بزرگ سرقت:
- گروهی از شخصیت ها که به دنبال سرقتی بزرگ هستند و تمامی مراحل آن به شکل دقیقی برنامه ریزی شده است.
3. کلیشه های سبکی:
- مونتاژ تمرین:
- صحنه های تمرین و آماده سازی که اغلب با موسیقی پرانرژی همراه است و به سرعت پیشرفت شخصیت ها را نشان می دهد.
- پایان خوش:
- پایان هایی که در آن همه مشکلات حل می شوند و شخصیت ها به خوشبختی می رسند.
- پرده بازگشت به گذشته:
- استفاده از فلاش بک برای نشان دادن گذشته شخصیت ها و توضیح انگیزه های آن ها.
مزایا و معایب کلیشه ها
مزایا:
- شناخت سریع شخصیت ها و داستان:
- کلیشه ها به مخاطب کمک می کنند تا سریعاً با شخصیت ها و داستان ها آشنا شوند.
- انتظارات مشترک:
- ایجاد یک چارچوب مشخص که مخاطبان به راحتی می توانند با آن ارتباط برقرار کنند.
- ساختار قابل پیش بینی:
- ارائه یک ساختار قابل پیش بینی که می تواند به جذابیت و لذت بردن مخاطب کمک کند.
معایب:
- پیش بینی پذیری:
- استفاده بیش از حد از کلیشه ها می تواند داستان ها را پیش بینی پذیر و خسته کننده کند.
- نبود نوآوری:
- استفاده از کلیشه ها می تواند مانع از خلاقیت و نوآوری در داستان گویی شود.
- تعصب و تبعیض:
- برخی کلیشه ها می توانند تصورات نادرست و تعصب آمیز را تقویت کنند و به بازتولید تبعیض های اجتماعی کمک کنند.
راه های اجتناب از کلیشه ها
1. نوآوری در شخصیت پردازی:
- ایجاد شخصیت های چندلایه و پیچیده که دارای نقاط ضعف و قوت واقعی باشند.
2. پیچیدگی داستانی:
- طراحی داستان هایی که دارای پیچیدگی ها و تعلیق های غیرقابل پیش بینی هستند.
3. تعامل واقع گرایانه:
- نمایش تعاملات و روابط واقع گرایانه بین شخصیت ها.
4. پرهیز از تعصب و کلیشه های فرهنگی:
- توجه به تنوع فرهنگی و اجتماعی و پرهیز از استفاده از کلیشه های تعصب آمیز.
نتیجه گیری
کلیشه ها بخشی از زبان سینما هستند و می توانند به عنوان ابزاری مفید برای ارتباط سریع و مؤثر با مخاطب مورد استفاده قرار گیرند. با این حال، استفاده بیش از حد و بدون خلاقیت از کلیشه ها می تواند منجر به یکنواختی و خستگی مخاطب شود. سینماگران باید سعی کنند تا با نوآوری و خلق داستان ها و شخصیت های منحصر به فرد، از تکرار کلیشه ها خودداری کنند و تجربه های تازه و جذابی برای مخاطبان خود فراهم آورند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از کلیشه
تصویر کلیشه
نوشته یا تصویری که برای چاپ روی چوب یا فلز حک کنند، کنایه از هر چیز تکراری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الیجه
تصویر الیجه
نوعی پارچۀ راه راه پشمی یا ابریشمی که با دست بافته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایشه
تصویر ایشه
جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هرکاره، آیشنه، خبرکش، منهی، زبان گیر، راید، رافع، متجسّس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابیشه
تصویر ابیشه
بیکار، برای مثال در کوی تو ابیشه همی گردم ای نگار / دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
(اُ تَ شَ)
مردی از قوم که تباه عقل و ضعیف باشد و حرب کردن نتواند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ یَ)
دنب و سرین یا پیه و گوشت سرین. ج، الیات، الایا. تثنیۀ آن الیان بی تاء. (منتهی الارب). گوشت یا پیهی که بر عجز گرد آید. (از بحر الجواهر). عجیزه. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اُ یَ)
اقلیمی از نواحی اشبیلیه و اقلیمی از نواحی استجه، هر دو به اندلس. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اُلْ یَ)
نام دیهی بزرگ از نواحی استجه واقع در اندلس. (از معجم البلدان)
نام دیهی بزرگ ازنواحی اشبیلیه واقع در اندلس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِلْ یَ)
جانب. گویند: جاء من الیه نفسه، یعنی خودش آمدبی آنکه وادارش کنند. (از متن اللغه). در حدیث آمده: لایقام الرجل من مجلسه حتی یقوم من الیه نفسه، ای من قبل نفسه من غیر أن یزعج او یقام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
بیشه و جنگل. (برهان) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج) ، یاد گرفتن، نگاه داشتن، فراهم آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، از بن برکندن تنه درخت. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ شِ)
در اصطلاح چاپ، تصویر یا نوشته ای که بر فلز یا چوب حک کنند و آن را بهنگام چاپ کردن کتاب، مجله و غیره بکار برند. وقتی بخواهند خطی را عیناً چاپ کنند، اول عکس آن را در روی فیلم یا شیشۀ حساس می گیرند، سپس یک قطعه زینک را حساس کرده همان شیشه یا فیلم را به روی آن کپیه می کنند، بعد زینک را ظاهر کرده به روی آن مرکب می مالند و از روی مرکب پودر مخصوصی می ریزند و در ظرفی مقداری اسیدنیتریک (تیزاب) رقیق ریخته، زینک را در توی آن قرارمی دهند تا اسید محل خالی از نوشتۀ زینک را در خود حل کرده و نوشته در روی زینک به طور برجسته ظاهر می گردد سپس آن را در روی تخته ای به بلندی حروف میخ کوبی کرده برای چاپ آماده می سازند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ / شِ)
جاسوس. (صحاح الفرس). رجوع به اپیشه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ / شِ)
جاسوس:
در کوی تو انیشه همی گردم ای نگار
دزدیده تا مگرت به بینم به بام و در.
شهید.
، مأخوذ از تازی، کسانی که در جایی مسکن دارند و متوطن درآنجا می باشند و مردمان و اشخاص و اعضاء و افراد قبیله و طایفه و خانواده و کسان خانه و عیال و اعیان و اشراف. (از ناظم الاطباء).
- اهالی موالی، اهالی و موالی، مردمان غنی و فقیر. رجال دولت. خدم و حشم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ / شِ)
جاسوس. (فرهنگ اسدی). این کلمه را صاحب برهان انیشه و ایشه نیز ضبط کرده به همین معنی:
در کوی تو ابیشه همی گردم ای نگار
دزدیده تا مگرت ببینم ببام بر.
شهید.
و محتمل است که اپیشه صحیح و سایر صور مصحف آن باشد آن نیز نه بمعنی جاسوس بلکه بمعنی بیکار مرکب از ا حرف سلب و پیشه بمعنی حرفت و کار، چه یگانه شاهد لغت نامه ها همین بیت است و در آن معنی بیکار بذوق سلیم نزدیکتر و جاسوس بسیار بعید می آید. و رجوع به اپیشه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ / شِ)
مرکب از ((ا)) حرف سلب + ((پیشه)) بمعنی شغل و کار و مجموع بمعنی بیکار:
در کوی تو اپیشه همی گردم ای نگار
دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر.
شهید.
و در لغت نامۀ اسدی آمده است: ابیشه (با باء موحده) جاسوس بود وهمین بیت شهید را شاهد می آورد. رجوع به ابیشه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
در لهجۀ افغانی فک.
- الاشۀ برین، فک اعلی.
- الاشۀ فرودین، فک اسفل
لغت نامه دهخدا
(اَلْ یَ)
نام آبی. (منتهی الارب) (آنندراج). از آبهای متعلق به بنی سلیم، و اصمعی ’ابن الیه’ آورده است. شاعر گوید:
و من یتداع الجو بعد مناخنا
و ارماحنا، یوم ابن الیه، یجهل
کأنّهم مابین الیه غدوه
و ناصفه الغراء هدی مجلل.
نصر گوید: ’الیه ابرق’ از بلاد بنی اسد نزدیک اجفر است و آن را ابن الیه گویند، و نیز گوید: الیهالشاه ناحیتی نزدیک طرف است و این ’طرف’ چهل و اند میل از مدینه فاصله دارد، بعضی گفته اند الیه وادیی است در فسح الجابیه، و فسح نیز وادیی در جانب عرنّه است. (از معجم البلدان). و رجوع بهمین کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
خورشید. الاهه نیز بهمین معنی است. (از اقرب الموارد) ، داهیه. بلای بزرگ. (اقرب الموارد) ، موش دشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). موش صحرایی. یربوع. (اقرب الموارد ذیل درص)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بی فرزند گردیدن زن. ثکل. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مرغ خانگی. (از المرصع). جوجه. (ناظم الاطباء) ، کف دست. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الیه
تصویر الیه
دنبه سرین پیه گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپیشه
تصویر اپیشه
از پیشاوند سلب و نفی (پیشه) بمعنی شغل) بیکار
فرهنگ لغت هوشیار
شته، لیسک حلزون، پروانه کوچکی است که رنگ روی بالهای قدامیش نقره یی و پشت آنها خاکستری است. غنج. این پروانه بشکل کرم کوچک زرد رنگی است که سرو قسمتی از سینه اش سیاه است و آفت درختان سیب و گوجه و آلو و گیلاس و ازگیی و هلو و زرد الو و گلابی میباشد و از برگ این درختان تغذیه مینماید و آنها را بکلی ضایع میکند و از بین میبرد. پس از آنکه رشد غنج کامل شد بصورت اجتماع پیله بسته و در داخل پیله تبدیل به شفیره میشود وپس از 2 تا 3 هفته شفیره تبدیل به پروانه میگردد. برای دفع این آفت باید مرتبا برگهای آفت زده را کندوله کرد و سوزانید. این آفت در اکثر نقاط ایران وجود دارد لیشه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی سایرخش سای از سودن (حک) ورخش (عکس تصویر) تصویر یا نوشته ای که بر فلز یا چوب حک کنند و آنرا بهنگام چاپ کردن کتاب مجله و غیره بکار برند. توضیح وقتی بخواهند خطی را عینا چاپ کنند اول عکس آنرا در روی فیلم یا شیشه حساس میگیرند سپس یک قطعه زینگ را حساس کرده و همان شیشه یا فیلم را بروی آن کپیه میکنند. بعد زینک را ظاهر کرده و بروی آن مرکب میمالند و از روی مرکب پودر مخصوصی میریزند و در ظرفی مقداری اسید نیتریک (تیزاب) رقیق ریخته زینک را در توی آن قرار میدهند و ظرف را تکان میدهند تا اسید محلی خالی از نوشته زینک را در خود حل کرده و نوشته در روی زینک بطور بر جسته ظاهر میگردد. سپس آنرا در روی تخته ای ببلندی حروف میخ کوبی کرده برای چاپ آماده میسازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیشه
تصویر انیشه
جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیجه
تصویر الیجه
نوعی پارچه راه راه پشمی یا ابریشمی که با دست بافند الاجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایشه
تصویر ایشه
خبر چین، جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیشه
تصویر کلیشه
((کِ ش))
نوشته یا تصویری حک شده روی فلز که در چاپ از آن استفاده کنند، قالب، باسمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الیه
تصویر الیه
((اَ لْ یَ))
دنبه، سرین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الیجه
تصویر الیجه
((اَ جِ))
نوعی پارچه راه راه پشمی یا ابریشمی که با دست بافند، الاجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الینه
تصویر الینه
((اِ نِ))
از خود بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اپیشه
تصویر اپیشه
((اَ ش ِ))
بی کار
فرهنگ فارسی معین
الجه
فرهنگ گویش مازندرانی
قاچ شده، قطعه ی باریک از هرچیز
فرهنگ گویش مازندرانی