جانب. گویند: جاء من الیه نفسه، یعنی خودش آمدبی آنکه وادارش کنند. (از متن اللغه). در حدیث آمده: لایقام الرجل من مجلسه حتی یقوم من الیه نفسه، ای من قبل نفسه من غیر أن یزعج او یقام. (ناظم الاطباء)
دنب و سرین یا پیه و گوشت سرین. ج، اَلیات، اَلایا. تثنیۀ آن اَلیان بی تاء. (منتهی الارب). گوشت یا پیهی که بر عَجُز گرد آید. (از بحر الجواهر). عجیزه. (اقرب الموارد).
نام آبی. (منتهی الارب) (آنندراج). از آبهای متعلق به بنی سُلَیم، و اصمعی ’ابن الیه’ آورده است. شاعر گوید: و من یتداع الجو بعد مناخنا و ارماحنا، یوم ابن الیه، یجهل کأنّهم ُ مابین الیه غدوه و ناصفه الغراء هدی مجلل. نصر گوید: ’الیه ابرق’ از بلاد بنی اسد نزدیک اَجفُر است و آن را ابن الیه گویند، و نیز گوید: الیهالشاه ناحیتی نزدیک طَرَف است و این ’طرف’ چهل و اند میل از مدینه فاصله دارد، بعضی گفته اند الیه وادیی است در فسح الجابیه، و فسح نیز وادیی در جانب عُرُنَّه است. (از معجم البلدان). و رجوع بهمین کتاب شود
نصر گوید: این نام در شعر آمده است و من نمیدانم که نام جایی است یاهمان اَلیَه است و بسبب ضرورت، لام مکسور و یاء مشددشده است. (از معجم البلدان). رجوع به اَلیَه شود