کلاه را گویند، در توران میدوزند به پارچۀ سپید چکن می نمایند یا بریشم رنگ رنگ دراز و نوکدار می شود. (آنندراج). قلپاق = قلپق، کلاهک یا شب کلاه استوانه ای شکل و یا نوک تیزی است که انواع و اقسامی دارد. (دزی ج 2 ص 392) : مرا محبت قلپاق دوز ماهی هست از این نمد من درویش را کلاهی هست برای زیب فراویزدوز قلپاقش سواد دیدۀ من اطلس سیاهی هست. سیفی (از بهار عجم و آنندراج). و رجوع به قالپاق شود
کلاه را گویند، در توران میدوزند به پارچۀ سپید چکن می نمایند یا بریشم رنگ رنگ دراز و نوکدار می شود. (آنندراج). قلپاق = قلپق، کلاهک یا شب کلاه استوانه ای شکل و یا نوک تیزی است که انواع و اقسامی دارد. (دزی ج 2 ص 392) : مرا محبت قلپاق دوز ماهی هست از این نمد من درویش را کلاهی هست برای زیب فراویزدوز قلپاقش سواد دیدۀ من اطلس سیاهی هست. سیفی (از بهار عجم و آنندراج). و رجوع به قالپاق شود
نام جامه ای معروف و بزبان (کذا) نیک را بدان تشبیه کرده اند و در فرهنگ علمی گفته است جامه یا کسوتی است معروف و تحقیق آنست که پاره ای جامه است که کنارۀ پشواز وصل میکنند و پس پشت افتاده میباشد هنگام سرما یا گره بندهای او را بر ناصیه می بندند تا در گوش سرما نمیرسد و این جامه برای ته زره پوشیدن خوبست. (مؤیدالفضلا). آنندراج عین این شرح را آورده ولی بجای بزبان نویسد: زنان نیک را بدان تشبیه کرده اند. جامه ای معروف. (شرفنامۀ منیری). در هفت قلزم این کلمه را بفتح اول ضبط کرده و نویسد: نان تنک را بدان تشبیه کرده اند. و رجوع به الباغ شود
نام جامه ای معروف و بزبان (کذا) نیک را بدان تشبیه کرده اند و در فرهنگ علمی گفته است جامه یا کسوتی است معروف و تحقیق آنست که پاره ای جامه است که کنارۀ پشواز وصل میکنند و پس پشت افتاده میباشد هنگام سرما یا گره بندهای او را بر ناصیه می بندند تا در گوش سرما نمیرسد و این جامه برای ته زره پوشیدن خوبست. (مؤیدالفضلا). آنندراج عین این شرح را آورده ولی بجای بزبان نویسد: زنان نیک را بدان تشبیه کرده اند. جامه ای معروف. (شرفنامۀ منیری). در هفت قلزم این کلمه را بفتح اول ضبط کرده و نویسد: نان تنک را بدان تشبیه کرده اند. و رجوع به الباغ شود
الپاق. پارچه ایست که بر گریبان جامه از جانب پشت دوزند بجهت خوش آیندگی و این ترکی است و بفارسی زورنیم گویند. (رشیدی از فرهنگ). و رجوع به الباغ و زورنیم شود
الپاق. پارچه ایست که بر گریبان جامه از جانب پشت دوزند بجهت خوش آیندگی و این ترکی است و بفارسی زورنیم گویند. (رشیدی از فرهنگ). و رجوع به الباغ و زورنیم شود
دررسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (آنندراج) (ترجمان علامه تهذیب عادل). رسیدن. (منتهی الارب). پیوستن به آخر چیزی. (از آنندراج). ادراک. لحق. لحاق. (از اقرب الموارد). رسیدگی و وصول. رسیدن به کسی یا به چیزی. پیوستگی و اتصال. چسبیدگی و التصاق و منضم شدن. (ناظم الاطباء).
دررسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (آنندراج) (ترجمان علامه تهذیب عادل). رسیدن. (منتهی الارب). پیوستن به آخر چیزی. (از آنندراج). ادراک. لَحق. لَحاق. (از اقرب الموارد). رسیدگی و وصول. رسیدن به کسی یا به چیزی. پیوستگی و اتصال. چسبیدگی و التصاق و منضم شدن. (ناظم الاطباء).
ترکی در ترکی به کلاهی گفته می شود که پشم آن باز نشده باشد: وستول (گویش گیلکی) خودک در خودرو کلاه ترکان از پوست که پشم آن را باز نکرده باشند، کاسه ایست فلزی که معمولا از ورشو است و آن را در وسط چرخ اتومبیل روی مهره های وصل کننده چرخ ببدنه ماشین نصب کنند. یا دور قالپاق. نواریست معمولا از ورشو یا پلاستیک در حاشیه خارجی قالپاق نصب کنند
ترکی در ترکی به کلاهی گفته می شود که پشم آن باز نشده باشد: وستول (گویش گیلکی) خودک در خودرو کلاه ترکان از پوست که پشم آن را باز نکرده باشند، کاسه ایست فلزی که معمولا از ورشو است و آن را در وسط چرخ اتومبیل روی مهره های وصل کننده چرخ ببدنه ماشین نصب کنند. یا دور قالپاق. نواریست معمولا از ورشو یا پلاستیک در حاشیه خارجی قالپاق نصب کنند
ترکی در ترکی به کلاهی گفته می شود که پشم آن باز نشده باشد: وستول (گویش گیلکی) خودک در خودرو قالپاق بنگرید به قالپاق کلاهی دراز و نوکدار که در ترکستان با پارچه سپید چکن دوزی می کردند و یا با ابریشم رنگارنگ می ساختند
ترکی در ترکی به کلاهی گفته می شود که پشم آن باز نشده باشد: وستول (گویش گیلکی) خودک در خودرو قالپاق بنگرید به قالپاق کلاهی دراز و نوکدار که در ترکستان با پارچه سپید چکن دوزی می کردند و یا با ابریشم رنگارنگ می ساختند