جدول جو
جدول جو

معنی الپاق - جستجوی لغت در جدول جو

الپاق
(اُ)
رجوع به الباغ و الپاغ شود:
آن قامت دراز که زناج برکشید
الپاق نان پهن بقدش قصیرشد.
بسحاق اطعمه (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الصاق
تصویر الصاق
چسباندن، وصل کردن و پیوند کردن دو چیز به وسیلۀ ماده ای چسبناک، نسبت دادن اتهامی به کسی، خود را به کسی علاقمند یا وابسته نشان دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
رسیدن و پیوستن به کسی، به هم رسانیدن و پیوند دادن، پیوستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلپاق
تصویر قلپاق
قالپاق، صفحۀ فلزی گرد که در چرخ اتومبیل بر روی پیچ و مهره های چرخ نصب می کنند، کلاه پوستی
فرهنگ فارسی عمید
صفحۀ فلزی گرد که در چرخ اتومبیل بر روی پیچ و مهره های چرخ نصب می کنند، کلاه پوستی
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
الاغ. پیک. قاصد: چون میاجق را از این حال خبر شد الاقی بدوانید و خوارزمشاه را بیاگاهانید. (راحهالصدور، چ اقبال، ص 382). رجوع به الاغ شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
کوهی است به تیه از سرزمین مصر از ناحیت هامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
برق کاذب بی باران.
لغت نامه دهخدا
(قَ)
کلاه را گویند، در توران میدوزند به پارچۀ سپید چکن می نمایند یا بریشم رنگ رنگ دراز و نوکدار می شود. (آنندراج). قلپاق = قلپق، کلاهک یا شب کلاه استوانه ای شکل و یا نوک تیزی است که انواع و اقسامی دارد. (دزی ج 2 ص 392) :
مرا محبت قلپاق دوز ماهی هست
از این نمد من درویش را کلاهی هست
برای زیب فراویزدوز قلپاقش
سواد دیدۀ من اطلس سیاهی هست.
سیفی (از بهار عجم و آنندراج).
و رجوع به قالپاق شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
چسبانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و منه الحدیث: فاذا سجدت فألزق جبهتک بالارض. (منتهی الارب). بچیزی وادوسانیدن. (مصادر زوزنی). بچیزی بادسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). الساق. الصاق. (آنندراج) (اقرب الموارد). بدوسانیدن. چفسانیدن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
به چیزی چسبیدن و چسبانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). چسبانیدن. (منتهی الارب). بچیزی وادوسانیدن. (مصادر زوزنی). بچیزی بادسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). دوسانیدن. چفسانیدن. الزاق. الساق: الصاق تمبر.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تر کردن. (تاج المصادربیهقی). تر کردن و نمناک گردانیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نام جامه ای معروف و بزبان (کذا) نیک را بدان تشبیه کرده اند و در فرهنگ علمی گفته است جامه یا کسوتی است معروف و تحقیق آنست که پاره ای جامه است که کنارۀ پشواز وصل میکنند و پس پشت افتاده میباشد هنگام سرما یا گره بندهای او را بر ناصیه می بندند تا در گوش سرما نمیرسد و این جامه برای ته زره پوشیدن خوبست. (مؤیدالفضلا). آنندراج عین این شرح را آورده ولی بجای بزبان نویسد: زنان نیک را بدان تشبیه کرده اند. جامه ای معروف. (شرفنامۀ منیری). در هفت قلزم این کلمه را بفتح اول ضبط کرده و نویسد: نان تنک را بدان تشبیه کرده اند. و رجوع به الباغ شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لا)
برق درخشنده و نبارنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
الپاق. پارچه ایست که بر گریبان جامه از جانب پشت دوزند بجهت خوش آیندگی و این ترکی است و بفارسی زورنیم گویند. (رشیدی از فرهنگ).
و رجوع به الباغ و زورنیم شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لحق. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به لحق شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دررسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (آنندراج) (ترجمان علامه تهذیب عادل). رسیدن. (منتهی الارب). پیوستن به آخر چیزی. (از آنندراج). ادراک. لحق. لحاق. (از اقرب الموارد). رسیدگی و وصول. رسیدن به کسی یا به چیزی. پیوستگی و اتصال. چسبیدگی و التصاق و منضم شدن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برچسبانیدن. (منتهی الارب). بچیزی وادوسانیدن. (مصادر زوزنی). بچیزی بادسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). چسبانیدن. (از اقرب الموارد). الزاق. الصاق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کلاه ترکان از پوست که پشم آن بازکرده نباشند
لغت نامه دهخدا
ترکی در ترکی به کلاهی گفته می شود که پشم آن باز نشده باشد: وستول (گویش گیلکی) خودک در خودرو کلاه ترکان از پوست که پشم آن را باز نکرده باشند، کاسه ایست فلزی که معمولا از ورشو است و آن را در وسط چرخ اتومبیل روی مهره های وصل کننده چرخ ببدنه ماشین نصب کنند. یا دور قالپاق. نواریست معمولا از ورشو یا پلاستیک در حاشیه خارجی قالپاق نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الساق
تصویر الساق
چسباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالپاقدزد
تصویر قالپاقدزد
آنکه لوازم خارجی اتومبیل از قبیل قالپاق آینه و غیره را دزدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الباق
تصویر الباق
ترکی کلاهگوش
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی این واژه در غیاث اللغات با آرشی جدا از الاغ آمده سواری ستور بیگاری دروغگو الاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الصاق
تصویر الصاق
چسبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزاق
تصویر الزاق
چسباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
پیوستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الثاق
تصویر الثاق
تر کردن نمناک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی در ترکی به کلاهی گفته می شود که پشم آن باز نشده باشد: وستول (گویش گیلکی) خودک در خودرو قالپاق بنگرید به قالپاق کلاهی دراز و نوکدار که در ترکستان با پارچه سپید چکن دوزی می کردند و یا با ابریشم رنگارنگ می ساختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالپاقچی
تصویر قالپاقچی
کلاه دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
((اِ))
در پیوستن، رسیدن به کسی یا چیزی، به هم پیوند دادن، پیوستگی، اتصال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قالپاق
تصویر قالپاق
کاسه ای فلزی که در وسط چرخ اتومبیل روی مهره ها وصل می شود، کلاه ترکان از پوست که پشم آن را باز نکرده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الصاق
تصویر الصاق
((اِ))
چسبانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
پیوست
فرهنگ واژه فارسی سره
اتصال، انضمام، پیوستگی، پیوستن، ضمیمه، وصل
فرهنگ واژه مترادف متضاد