جدول جو
جدول جو

معنی الوان - جستجوی لغت در جدول جو

الوان
لون ها، رنگ ها، گونه ها، نوع ها، جمع واژۀ لون
تصویری از الوان
تصویر الوان
فرهنگ فارسی عمید
الوان
(اَلْ)
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر، در 26 هزارگزی شمال باختری ورزقان و 28هزارگزی راه ارابه رو ورزقان اهر. کوهستانی و معتدل مایل بگرمی است. سکنۀ آن 191 تن شیعه اند و بترکی سخن میگویند. آب آن از قنات و محصول آن غلات، سیب زمینی، حبوب و ینجه و شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). حمدالله مستوفی در نزهه القلوب (چ لیدن ص 182) گوید: الوان محلی است که از برزند (میان قراباغ و تبریز از راه اهر) شش فرسنگ فاصله دارد. رجوع به کتاب مذکور شود
لغت نامه دهخدا
الوان
(اَلْ)
جمع واژۀ لون. رنگها. (آنندراج). رجوع به لون شود:
ز بهر دیدن جانت همی چشم دگر باید
که بی لونست چشم سر نبیند جز همه الوان.
ناصرخسرو.
آنرا به انواع الوان و اصباغ چون عرصۀ باغ بیاراستند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 421).
- به الوان، رنگارنگ:
زاید دلم مدیح به الوان از آنکه تن
پوشیده ام بکسوت خوب ملونش.
سوزنی.
- مختلف الالوان، رنگارنگ.
- مختلف الوان، رنگارنگ. مختلف الالوان:
مهندسان طبیعت ز جامه خانه غیب
هزار سلّه برآرند مختلف الوان.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
الوان
رنگها
تصویری از الوان
تصویر الوان
فرهنگ لغت هوشیار
الوان
جمع لون، رنگ ها
تصویری از الوان
تصویر الوان
فرهنگ فارسی معین
الوان
رنگ ها، رنگارنگ، رنگین، ملون، نگارین، اقسام، انواع، گوناگون
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایوان
تصویر ایوان
(دخترانه)
ایوان، تراس (نگارش کردی: ههیوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علوان
تصویر علوان
(پسرانه)
نام دیگر مرداس پدر ضحاک و نام چندتن از شخصیتهای تاریخی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الیان
تصویر الیان
(پسرانه)
نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَلْ نَ / نِ)
قسمی شتر، و امروز شاهسونان ’اروانه’ گویند. (یادداشت مؤلف) :
آن تجمل ز وی جمل نکشد
خنگل و بیسراک و الوانه.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
قریه ای است در نواحی دینور، گفته اند میانۀ بالوان و بالوانه که آن هم در نواحی دینور است، چهارفرسخ است. (مرآت البلدان ج 1 ص 161) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ نَ)
دهی است از دهستان شیرامین بخش دهخوارقان (= آذرشهر) شهرستان تبریز، در 22 هزارگزی شوسۀ مراغه - تبریز. در جلگه واقع و معتدل است. سکنۀ آن 428 تن شیعه اند و بترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوب و پنبه، و شغل مردم زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 5 هزارگزی جنوب کوزران و باختر راه فرعی کوزران به چهارزبر، ناحیه ای است واقع در دشت با آب و هوای سردسیری، 150 تن سکنه دارد که دین آنها اسلام است و زبانشان کردی و فارسی است، آب آنجا از چاه و قنات و محصولات آن غلات و حبوبات دیم و لبنیات و سبزی و صیفی و میوه میباشد، شغل اهالی گله داری و راه مالرو است ولی در تابستان به آنجا اتومبیل میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
تیره ای است از شعبه شیبانی ایل عرب، از ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. این ده جزء آبادی هنزی است. رجوع به هنزی و فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از انوان
تصویر انوان
جمع نون، ماهی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از المان
تصویر المان
فرانسوی گهر کیا (عنصر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیان
تصویر الیان
نرماندن نرمگردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکوان
تصویر اکوان
عالم وجود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحان
تصویر الحان
جمع لحن، آواهای خوش، آوازها، آهنگها، آوازهای خوش، نغمه های دلکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از السان
تصویر السان
سخن رساندن، نامه رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولان
تصویر اولان
ترکی شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از البان
تصویر البان
جمع لبن، شیری ها: آن چه از شیر ساخته و پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از القان
تصویر القان
زود یاد گیری فراگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الگان
تصویر الگان
فرانسوی برازنده
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه رمن خم های رود کناره های شهرها درفش دوختن، درفش برافراشتن، پژمردن، آرزو داشتن، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لوح، پلمه ها سلم ها جمع لوح. لوحها صفحه های فلزی سنگی یا چوبی، جزئی از بخش چهارم اقسام چهارگانه (آلات موسیقی) قدیم ایران و جزوی از سازهایی که برای هر صدا یک سیم دارند. در نوازندگی با الواح انگشتهای دست چپ بروی سیمها قرار نمیگیرد. در الواح برای ایجاد نغمه ثقیل کاسه بزرگ تنگ و از برای نغمه حاد مقابل آن لازم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوار
تصویر الوار
تخته بزرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الواط
تصویر الواط
شخص بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعوان
تصویر اعوان
مدد کاران، یاوران، یاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوان
تصویر اسوان
اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اخ، برادران از یک پدر و مادر تثنیه اخ دو برادر، در فارسی غالبا بخطا بجای اخوان یعنی برادران بکار برند، جمع اخ برادران دوستان برادر خواندگان. یا اخوان سلطنت. برادران شاه. یا اخوان صدق. یاران راستین. یا اخوان صفا. یاران یکدل و یک جهت، درویشان هم مسلک، اخوان الصفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوان
تصویر ابوان
پدر و مادر رود زایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایوان
تصویر ایوان
اطاق، پیشگاه، درگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایوان
تصویر ایوان
بالکن، تراس
فرهنگ واژه فارسی سره