جدول جو
جدول جو

معنی الواء - جستجوی لغت در جدول جو

الواء
(اَلْ)
جمع واژۀ لوی ̍. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به لوی ̍ شود.
- الواءالبلاد، کرانه های شهرها. (ناظم الاطباء).
- الواءالوادی، کرانه های رودبار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
الواء
(اِ)
پیچانیدن سر. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). اعراض کردن و سر تافتن. (منتهی الارب) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
الواء
به گونه رمن خم های رود کناره های شهرها درفش دوختن، درفش برافراشتن، پژمردن، آرزو داشتن، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الباء
تصویر الباء
لبیب ها، صاحبان خرد، مردمان عاقل، جمع واژۀ لبیب، خردمندان، ذوی الالباب، اهل عقول، اولوالالباب، ذوی العقول، اهل خرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الوار
تصویر الوار
تختۀ بزرگ و ستبر و دراز که از تنۀ درخت بریده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الجاء
تصویر الجاء
ناچار کردن، کسی را به کاری وادار ساختن، پناه دادن، کار خود را به خدا سپردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الوان
تصویر الوان
لون ها، رنگ ها، گونه ها، نوع ها، جمع واژۀ لون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الواح
تصویر الواح
لوح ها، چیزهای پهن، تختۀ کشتی ها، جمع واژۀ لوح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الواط
تصویر الواط
هرزه، لوده، ولگرد، بی سر و پا، الدنگ
فرهنگ فارسی عمید
سستی کردن، خمیدن، روی گردانیدن، پیچیدن در پیچیدن پیچ خوردن پیچیده شدن، پیچیدگی پیچش خمیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از شیرینی، شکرینه بر غول آردینه افروشه ویلانج خوراکی که بوسیه آرد و روغن و شکر (یا قند و عسل) و مواد دیگر تهیه کنند، شیرینی، جمع حلاوی
فرهنگ لغت هوشیار
راس گری (راس سفر) بسیار راسی، هسته دار شدن، روا کردن نیاز، فربه گرداندن جمع نوع سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق. توضیح تازیان می پنداشتند که هر گاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستاره دیگر در مقابل طلوع کند ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد. یا علم انواء. یکی از علوم عهد جاهلیت عرب بود هوا شناسی از روی سقوط ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشتن، دست برداشتن، افکندن، سرود شنیدن، مشغول کردن، غافل شدن از کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکواء
تصویر اکواء
به زبان رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
جانباز، کسی که برای پول نمی جنگد، ناچار کردن کسی را به کاری، وادار ساختن کسی به انجام دادن امری، پناه دادن، کار خود را به خدا سپردن، مضطر کردن کسی را به کاری، سپردن کار را به خدای، ملجاء گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزاء
تصویر الزاء
سیر چرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
برافکندن، از شمار افکندن، بیهوده کردن بیهوده شمردن از شمار افکندن بهم زدن باطل کردن بیهوده شمردن: الغاء قرار داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصواء
تصویر اصواء
خشکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخواء
تصویر اخواء
گرسنه شدن، فروافتادن، خانه ویرانی، سپرده ستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذواء
تصویر اذواء
پژمرده کردن: پژ مراندن
فرهنگ لغت هوشیار
سیراب کردن، روان کردن سیراب کردن ترویه، روان کردن، به روایت شعر داشتن بر روایت شعر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لوح، پلمه ها سلم ها جمع لوح. لوحها صفحه های فلزی سنگی یا چوبی، جزئی از بخش چهارم اقسام چهارگانه (آلات موسیقی) قدیم ایران و جزوی از سازهایی که برای هر صدا یک سیم دارند. در نوازندگی با الواح انگشتهای دست چپ بروی سیمها قرار نمیگیرد. در الواح برای ایجاد نغمه ثقیل کاسه بزرگ تنگ و از برای نغمه حاد مقابل آن لازم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواء
تصویر اسواء
نهادن هموار ساختن رسوایی
فرهنگ لغت هوشیار
باریک شدن، وی، ضعیف شدن، نور وروشنائی نور وروشنائی، جمع ضوء روشنیها فروغها
فرهنگ لغت هوشیار
گشت و گذار، تهی شدن شکم، توانگری، بی توشگی، زبانزدی در چامه سرایی و آن چنان است که پساوند (قافیه) ناجورآرند چون خورد و برد، ریسمان رنگارنگ بافتن، خالی شدن سرای، بپایان رسیدن قوت، سپری شدن، بی نیاز شدن، غنی گردیدن، تهی دست شدن، نیازمند گردیدن، (ازاضداد)، بافتن ریسمانی که تارهای آن در باریکی و کلفتی مختلف باشد، یکی از عیوب قافیه است و آن اختلاف حرکت حذو و توجیه است. نخستین مانند: هر وزیر و شاعر و مفتی که اوطوسی بود چون نظام الملک و غزالی و فردوسی بود. که فردوسی را با طوسی قافیه آورده دوم مانند: بفرق چمن ابر گسترد پر بفرش زمرد فروریخت در
فرهنگ لغت هوشیار
گمراهاندن فریفتن از راه تردن گول زدن از راه بردن گمراه کردن بیراه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوان
تصویر الوان
رنگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الواط
تصویر الواط
شخص بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوار
تصویر الوار
تخته بزرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارواء
تصویر ارواء
((اِ))
سیراب کردن، روان کردن، به روایت شعر داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقواء
تصویر اقواء
((اِ))
در جای خشک و خالی فرود آمدن، به پایان رسیدن توشه، نیازمند شدن، تهی دست شدن، از عیوب قافیه وآن اختلاف حرکت حذو و توجیه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغواء
تصویر اغواء
((اِ))
گمراه کردن، گول زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الهاء
تصویر الهاء
((اِ))
مشغول کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الوان
تصویر الوان
جمع لون، رنگ ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الواط
تصویر الواط
جمع لوطی، هرزه، گردنکش
فرهنگ فارسی معین