جدول جو
جدول جو

معنی الهامات - جستجوی لغت در جدول جو

الهامات(اِ)
جمع واژۀ الهام. رجوع به الهام شود
لغت نامه دهخدا
الهامات
جمع الهام
تصویری از الهامات
تصویر الهامات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علامات
تصویر علامات
جمع واژۀ علامت، نشان، نشانی، آنچه برای راهنمایی در جایی نصب می کنند، علم، رایت، درفش، وسیله ای شامل یک قطعه چوب یا فلز افقی با میله ها و پره هایی که به صورت عمودی در بالای آن وصل شده و در مراسم عزاداری عاشورا آن را بر دوش حمل می کنند
فرهنگ فارسی عمید
فرقه ای از متصوفه که در پاره ای عقاید با قرامطه توافق دارند و از قرائت قرآن و آموختن آن اعراض کنند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
جمع واژۀ الزام یا الزامه. چیرگیها در سخن و متعهد کردن. رجوع به الزام و فرهنگ ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ)
به الزام. به اجبار. ناچار. قهراً. رجوع به الزام شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ الّتی. رجوع به الّتی و اللاتی و اقرب الموارد ذیل ’لتی’ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ می یَ)
فرقه ای از متصوفۀ مبطله اند، و ایشان موافقند بقرامطه و دهریه که از خواندن و آموختن قرآن و علم دینی اعراض کنند، و گویند که مسلم ظاهر حجاب راه باطن است، و اشعار و ابیات آموزند. کذا فی توضیح المذاهب. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف دکتر سجادی شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
جمع واژۀ الیانه. (اقرب الموارد). رجوع به الیانه و الیان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ اقدام. رجوع به اقدام شود، لازم گرداندن جل را بر اسب. (منتهی الارب). دائم داشتن جل بر پشت ستور. (تاج المصادر بیهقی) ، مهمانی جستن. مهمانی کردن کسی را. مهمانی خواستن، دردگین پشت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، قرآن خواندن فرمودن، سبب خواندن شدن. (ناظم الاطباء). خوانا گردانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوانانیدن، سلام رسانیدن بر کسی. (اقرب الموارد) ، حیض آوردن، پاک شدن از حیض، قرار گرفتن منی درزهدان ناقه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بوقت وزیدن باد، بازگشتن، نزدیک آمدن حاجت، سپس ماندن. سپس گذاشتن، نهان گردیدن، برگردیدن، پرستیدن، بند کردن زن را جهت استبراء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ اکرام. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به اکرام شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ الحاق. رجوع به الحاق شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ اعلام، آگاهانیدن. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تقریرات و بیانات. گفته ها. اقوال. و رجوع به اظهار شود. جمع واژۀ اظهار. (ناظم الاطباء). رجوع به اظهار شود.
- اظهارات تحریری، بیانات و تقریراتی که نوشته شده باشند، برخلاف اظهارات زبانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
کوهی است بر مغرب رود نیل. در حدود العالم (چ دانشگاه ص 36) آمده: و دیگر کوهی است بر مغرب رود نیل هم چنین از اول حد نوبه برگیرد راست و بشمال فرودآید تا بحدود فیوم به ابریق رسد آنگه شاخی از سوی مغرب بازکشد خرد، آنگه ببرد، و اندرین کوه معدن بیجاده است و معدن زمرد و زبرجد، و برین کوه خرانند وحشی، ملمع، سیاه، زرد، و اگر ایشان را از آن هوا بیرون آری بمیرند، و این کوه را کوه الواحات خوانند - انتهی. و رجوع به همین کتاب ص 51 و 56 و 177 شود
لغت نامه دهخدا
خداشناسی جمع الهیه. آنچه مربوط به (اله) باشد، حکمت الهی (بمعنی اعم) حکمت مابعد الطبیعه
فرهنگ لغت هوشیار
صداها، آوازها ،جمع لحن، آواهای خوش جمع لحن. آوازها آهنگها، آوازهای خوش نغمه های دلکش یا الحان باربدی. آهنگهای منسوب به باربد
فرهنگ لغت هوشیار
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعامات
تصویر انعامات
جمع انعام بخششها دهشها عطاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التزامات
تصویر التزامات
جمع التزام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزامات
تصویر الزامات
جمع الزام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایهامات
تصویر ایهامات
جمع ایهام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اظهارات
تصویر اظهارات
جمع اظهار بیانات گفته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلامات
تصویر اعلامات
جمع اعلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقدامات
تصویر اقدامات
انجامیده ها فرنامشان جمع اقدام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاقات
تصویر الحاقات
جمع الحاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهزامات
تصویر انهزامات
جمع انهزام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحادات
تصویر الحادات
جمع الحاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاحات
تصویر الحاحات
جمع الحاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیامات
تصویر التیامات
جمع التیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التهابات
تصویر التهابات
جمع التهاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکرامات
تصویر اکرامات
جمع اکرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهدامات
تصویر انهدامات
جمع انهدام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقدامات
تصویر اقدامات
کارها
فرهنگ واژه فارسی سره
به طور ملامت آمیز، گفته می شود
دیکشنری اردو به فارسی