جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با الزاماً

الزاماً

الزاماً
به الزام. به اجبار. ناچار. قهراً. رجوع به الزام شود
لغت نامه دهخدا

التزاماً

التزاماً
بطور التزام. با قید اجبار، بزودی یادگرفتن، فرود آوریدن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا

الزامات

الزامات
جَمعِ واژۀ اِلزام یا اِلزامَه. چیرگیها در سخن و متعهد کردن. رجوع به الزام و فرهنگ ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا

الزاما

الزاما
صداها، آوازها ،جمع لحن، آواهای خوش جمع لحن. آوازها آهنگها، آوازهای خوش نغمه های دلکش یا الحان باربدی. آهنگهای منسوب به باربد
فرهنگ لغت هوشیار