جدول جو
جدول جو

معنی علامات

علامات
جمع واژۀ علامت، نشان، نشانی، آنچه برای راهنمایی در جایی نصب می کنند، علم، رایت، درفش، وسیله ای شامل یک قطعه چوب یا فلز افقی با میله ها و پره هایی که به صورت عمودی در بالای آن وصل شده و در مراسم عزاداری عاشورا آن را بر دوش حمل می کنند
تصویری از علامات
تصویر علامات
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با علامات

علامات

علامات
جَمعِ واژۀ عَلامه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ظلامات

ظلامات
ستم کردن، دادخواهی کردن مظلمه، آن چه بزور ستده باشند، ستم ظلم، جمع ظلامه، داد خواهی ها
فرهنگ لغت هوشیار

علاقات

علاقات
بدل دوست داشتن کسی را دوست داشتن، دوستی، بستگی ارتباط، جمع علایق (علائق) علاقجات (غلط) یا علاقه قرابت. ارتباط خویشاوندی. یا علاقه محبت. دوستی قلبی. یا قطع علاقه. ترک دوستی دل کندن
فرهنگ لغت هوشیار

اعلامات

اعلامات
جَمعِ واژۀ اِعلام، آگاهانیدن. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

سلامات

سلامات
دهی است از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان شوشتر، دارای 410 تن سکنه است و آب آن از چاه میباشد. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. ساکنین از طایفۀ عرب باوی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا