جدول جو
جدول جو

معنی الغخان - جستجوی لغت در جدول جو

الغخان
(اُ لُ)
لقب امیر غیاث الدین بلبن. رجوع به غیاث الدین بلبن و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 623 و تاریخ شاهی و شدالازار ص 500 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارغوان
تصویر ارغوان
(دخترانه)
نام درختی که گل و شکوفه سرخ رنگ می دهد.، گلی قرمزرنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الفخدن
تصویر الفخدن
جمع کردن، گرد آوردن، اندوختن، الفختن، الفنجیدن، الفاختن، الفغدن، الفندن، الفیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الامان
تصویر الامان
پناه، زینهار، کلمه ای که هنگام ترس و وحشت و احساس خطر برای پناه جویی و کمک خواستن به کار برده می شود، برای مثال به کمندی درم که ممکن نیست / رستگاری به الامان گفتن (سعدی۲ - ۵۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
گلی سرخ رنگ و پیوسته به ساقه که پیش از ظاهر شدن برگ ها شکفته می شود، گیاه این گل با برگ های گرد که در اول بهار گل می دهد و قسمت های مختلف آن مصرف دارویی دارد، کنایه از ارغوانی، برای مثال زمین ارغوان و هوا آبنوس / سپهر و ستاره پرآوای کوس (فردوسی - ۳/۱۱۵)، کنایه از صورت سرخ و زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایلخان
تصویر ایلخان
رئیس ایل، سرپرست ایل، خان قبیله، دورۀ مغول، عنوان امرا و رؤسا و سردستگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الغیاث
تصویر الغیاث
هنگام دادخواهی و طلب دادرسی می گویند، برای مثال درد ما را نیست درمان الغیاث / هجر ما را نیست پایان الغیاث (حافظ - ۱۰۰۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلوخان
تصویر جلوخان
پیشگاه خانه، میدان جلو منزل و عمارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الفختن
تصویر الفختن
جمع کردن، گرد آوردن، اندوختن، الفنجیدن، الفخدن، الفاختن، الفغدن، الفندن، الفیدن، برای مثال آنکه مرادش درم الفختن است / پیشۀ او سوختن و سختن است (امیرخسرو۱ - ۱۰۰)، رو بخور و هم بده ورنه شوی پشیمان / هرکه نخورد و نداد هیچ نیلفخت (رودکی - لغت فرس۱ - الفخت حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
رجوع به الغو شود، کنایه از هر چیز خمیده. (انجمن آرا). کنایه از چیز کج، زیرا الف خط کوفی کج است. (از غیاث اللغات). کنایه از هر چیز کج. (برهان قاطع) :
آنچه از آن مال در این صوفی است
میم مطوق الف کوفی است.
نظامی.
رجوع به الف کوفیان شود، کنایه از قضیب و آلت تناسلی. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (آنندراج) (انجمن آرا). ذکر. (مؤیدالفضلاء). الفیه. الفینه. رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 17 شود
لغت نامه دهخدا
صورتی یا تلفظی از بالکان و آن شبه جزیره ای است در جنوب شرقی اروپا و شمال دریای مدیترانه که دولتهای یونان و یوگسلاوی و آلبانی را تشکیل میدهد، رجوع به بالکان شود
لغت نامه دهخدا
آن دو مذکر که (ترجمان القران ترتیب عادل ص 13) صیقه تثنیه مذکر (اسم موصول) در حالت رفعی و اللذین در حالت نصبی و جری
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره پروانه واران و سر دسته ارغوانیها که در ارتفاعات پایین (بین 180 تا 900 متر) میروید و برای زینت نیز کاشته میشود اکوان. ارغوانی منسوب به ارغوان برنگ ارغوان سرخ مایل به بنفش رنگی سرخ که به بنفشی زند سرخی که به سیاهی زند قرمز تیره آتشگون فرفیری، گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغران
تصویر اصغران
دل و زبان دل و زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التعان
تصویر التعان
بسولیدن (لعنت کردن) نفرین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیخان
تصویر دلیخان
ترکی دریاگیر جهانگیر
فرهنگ لغت هوشیار
پیشگاه آستانه پیشگاه خانه میدانی که در مقابل عمارت و منزل واقع باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الغیاث
تصویر الغیاث
فریاد در موقع دادخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
آن دو مونث که (ترجمان القران ترتیب عادل ص 13) صیغه تثنیه مونث (اسم موصول) در حالت رفعی واللتین در حالت نصبی و جری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الفخدن
تصویر الفخدن
بهم رسانیدن جمع کردن اندوختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التخاخ
تصویر التخاخ
آشفته شدن کار، آشفتگی خرد گولی، در هم پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التبان
تصویر التبان
شیر مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آلت سنگ اندازی که از رسن دوتاه (پشمی یا ابریشمی) سازند و بدان سنگ اندازند. توضیح بعض استادان فلاخن را با من و گلشن قافیه کرده اند ازینرو بعضی فلاخن بضم خای معجمه - که مشهور است - خطا دانسته اند
فرهنگ لغت هوشیار
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبخان
تصویر انبخان
ورآمده خاسته خاز ورآمده
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی سروده بر نام شاهان مغول رئیس ایل خان قبیله، عنوان سلاطین مغول ایران، جمع ایلحانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغوان
تصویر ارغوان
((اَ غَ))
درختی از تیره پروانه واران دارای برگ های گرد و گل های سرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصغران
تصویر اصغران
((اِ غَ))
دل و زبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الفخدن
تصویر الفخدن
((اَ فَ دَ))
جمع کردن، فراهم آوردن، ذخیره کردن، بهره بردن، سود بردن، اندوختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الغیاث
تصویر الغیاث
((صت.))
فریاد! وای !
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الامان
تصویر الامان
((اَ اَ))
زینهار! پناه !
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلخان
تصویر ایلخان
رییس ایل، خان قبیله، عنوان سلاطین مغول ایران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلوخان
تصویر جلوخان
((جُ یا جِ لُ))
پیشگاه خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلاخان
تصویر فلاخان
((فَ لَ))
فلاخن، قلاب سنگ، ابزاری برای پرتاب کردن سنگ و آن رشته ای بوده که آن را از نخ یا ابریشم می بافتند، فلخم، فلخمه، فلماخن، فلخمان، پلخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الفختن
تصویر الفختن
((اَ فَ تَ))
اندوختن
فرهنگ فارسی معین