جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با الغیاث

الغیاث

الغیاث
هنگام دادخواهی و طلب دادرسی می گویند، برای مِثال درد ما را نیست درمان الغیاث / هجر ما را نیست پایان الغیاث (حافظ - ۱۰۰۷)
الغیاث
فرهنگ فارسی عمید

الغیاث

الغیاث
پناه میخواهم و دادرس میجویم. (فرهنگ نظام). در اصل ’اَطلُب ُ الغیاث’ بود، بجهت تخفیف ’اطلب’ را که فعل بود حذف کردند و الغیاث ’مفعول ٌبه’ آن باقی ماند و در استعمال عرف، الغیاث، بمعنی فریاد است. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). فریاد. (مؤید الفضلاء) : شب در خواب دید که هابیل از جای دور میگوید: الغیاث الغیاث ای پدر! آدم از خواب بیدار شد. (قصص الانبیاء چ سنگی ص 26).
مرا کنف کفن است الغیاث ازین موطن
مرا مقر سقر است الامان ازین منشا.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 14).
الغیاث ای تو غیاث المستغیث
زین دو شاخه اختیارات خبیث.
مولوی.
ابتلایم میکنی آه الغیاث
ای ذکور از ابتلایت چون اناث.
مولوی.
ببوی الغیاث از ما برآید
که ای باد از کجا آوردی این بوی.
سعدی.
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث.
حافظ
لغت نامه دهخدا

التیاث

التیاث
درآمیختن، درنگی کردن، فربه شدن، بند کردن، توانا شدن
التیاث
فرهنگ لغت هوشیار

التیاث

التیاث
درآمیختن. آمیخته شدن. (منتهی الارب) التباس. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

اغیاث

اغیاث
جَمعِ واژۀ غَیث، بمعنی باران و جز آن. (از اقرب الموارد) (المنجد). غُیوث. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

التیام

التیام
بهم پیوند زدن، سازگاری میان دوچیز، بهبودی یافتن زخم
التیام
فرهنگ لغت هوشیار