جدول جو
جدول جو

معنی الش - جستجوی لغت در جدول جو

الش
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، قزل آغاجغ، آلاش، قزل گز، آلوش، راج، آلش، مرس، چلر، قزل آغاج، چهلر، الاش
تصویری از الش
تصویر الش
فرهنگ فارسی عمید
الش
(اُ لُ)
طعامی که از پیش امرا به نوکران دهند. و این لفظ ترکی است گاهی مطابق رسم خط ترکی الوش بزیادت واو نویسند لیکن به واو خواندن خطاست. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) ، آنکه اندرون لب وی سپید بود، و این در سیاهان بیشتر باشد. (از تاج المصادر بیهقی). سپیدفام لب. (مصادر زوزنی). تقشر (پوست کنده شدن) لب و سرخیی که بالای آن را فراگیرد. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
الش
(اَ لَ)
درختی است با پوست صاف، و چوب آن بسیار محکم و شاخه های آن قابل خم شدن است. چوب آنرا در ایران معمولاً چوب جنگلی مینامند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 277). رجوع به آلش شود
لغت نامه دهخدا
الش
(اَ)
نام شهری است در اندلس از اعمال تدمیر. مویز آن معروف است و نخلستانهایی خوب دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
الش
رمز است بجای ’الشارح’، پاکیزه تر. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، نغزتر. خوشتر. بهتر: انظف بلاداﷲ طعاماً و الطفها شراباً. (مافروخی در صفت اصفهان) ، مهربانتر. نرمتر. رجوع به لطیف شود
لغت نامه دهخدا
الش
گام بلند برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارش
تصویر ارش
واحد اندازه گیری طول، تقریباً برابر با نیم متر که بر مبنای فاصلۀ سر انگشت میانۀ دست تا آرنج اندازه گیری می شد، ذراع، برای مثال به کف ماروش نیزۀ ده ارش / ز خون عدو یافته پرورش (هاتفی- مجمع الفرس - ارش)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلش
تصویر آلش
عوض وبدل، تعویض، تبدیل، مبادله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الب
تصویر الب
درختی خاردار شبیه درخت ترنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الغ
تصویر الغ
بزرگ، والامقام، بزرگوار، برای مثال مؤمن و ترسا جهود و گبر و مغ / جمله را رو سوی آن سلطان الغ (مولوی - ۹۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخش
تصویر اخش
بها، ارزش، قیمت، آخش، برای مثال خود فزاید همیشه مهر فروغ / خود نماید همیشه گوهر اخش (عنصری - ۳۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الف
تصویر الف
الفت، خو گرفتن، انس گرفتن، دوستی، همدمی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لَ)
یا آلاشت، قصبۀ مرکز دهستان ولوپی از بخش سوادکوه شهرستان شاهی است. در 26 هزارگزی باختر پل سفید و 30 هزارگزی جنوب باختری زیراب قرار دارد. الشت بوسیلۀ راه فرعی بطول 30 هزار گز به ایستگاه راه آهن زیراب مربوطاست. کوهستانی و سردسیر و سالم است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن لبنیات و غلات، و شغل مردان زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های پشمی است. دبستان و شعبه بهداری دارد. جمعیت آن در حدود 2500 تن است و بزبان مازندرانی و فارسی سخن میگویند و عموماً مذهب تشیع دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ذیل آلاشت). و رجوع به آلاشت شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بارفروش. رجوع به مازندران و استراباد رابینو، ص 118 و ترجمه همین کتاب 159 شود، لقب فردوسی طوسی. (ناظم الاطباء). رجوع به فردوسی شود
لغت نامه دهخدا
الوسن. اولوسن. نوعی از عکرش (گیاهی ترش که در بن خرمابن میروید و آن را میکشد یا گیاه مرغ یا نوعی از کنگر) به فارسی ازدشت (؟) به هندی برمون گویند. گیاهی است خشن مانند چوب، و برگهای آن در طرف ریشه گرد است و در میان آنها دانه ای چون ترمس در داخل دو غشاء سیاه و سرخ قرار دارد. در دوم گرم و خشک است. و جالی آثار و محلل اورام، و با شوکران جهت ورم خصیه سودمند است و بخصوص آن را برای گزیدن سگ دیوانه مجرب دانسته اند، و مصدع است و مصلح آن مرزنجوش، و قدرشربتش تا یک مثقال است. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی). و رجوع به مخزن الادویه و تحفۀ حکیم مؤمن و مادۀ الوسن و اولوسن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از الاش
تصویر الاش
راش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الخ
تصویر الخ
الی آخر، تا پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الد
تصویر الد
ستیزه گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الذ
تصویر الذ
لذیذتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الس
تصویر الس
بد نهادی، شوریدگی، دشمن کامی، دودلی، گول زدن اولاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الص
تصویر الص
باریکشانه چسبیده دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الط
تصویر الط
رومی تازی شده سیسنبر از گیاهان افتاده دندان کرم خورده دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الق
تصویر الق
درخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الم
تصویر الم
رنج ویدا، دردمندی فرخا دردمند شدن، دردمندی، درد، جمع آلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوش
تصویر الوش
ترکی ته خوان نان ریزه ترکی بهره بخش راش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلش
تصویر آلش
ترکی داد و ستد
فرهنگ لغت هوشیار
دست معیوب واز کار افتاده وبمعنی رتبه وپایه ونردبان هم میباشد، نمونه گونیای خیاطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازش
تصویر ازش
ازاو از آن: (ازش خواهش کردم تا رازم را پوشیده نگهدارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجش
تصویر اجش
درشت آواز اجشاش آرد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اله
تصویر اله
خدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آلش
تصویر آلش
داد و ستد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارش
تصویر ارش
ساعد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از الی
تصویر الی
تا
فرهنگ واژه فارسی سره
از وسایل و ابزار خیش، دو چوب کمانی شکل که دو سر آن را به.، گام بلند، آدم قد بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
اولش، نوعی راه رفتن اسب که پاهای عقبی و پیشین حیوان به حالت قرینه
فرهنگ گویش مازندرانی