جدول جو
جدول جو

معنی السن - جستجوی لغت در جدول جو

السن
زبان آور، فصیح، شخص فصیح و بلیغ
تصویری از السن
تصویر السن
فرهنگ فارسی عمید
السن
لسان ها، زبان ها، جمع واژۀ لسان
تصویری از السن
تصویر السن
فرهنگ فارسی عمید
السن(اَ سُ)
جمع واژۀ لسان. زبانها. (غیاث اللغات) (اقرب الموارد). رجوع به لسان شود
لغت نامه دهخدا
السن(اَ سَ)
زبان آور و فصیح. ج، لسن. (منتهی الارب) (آنندراج). شخص فصیح و بلیغ. (از اقرب الموارد). زبان آورتر. لسن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از السا
تصویر السا
(دخترانه)
نان خواه، دانه ای خوشبو که بر روی خمیر نان می پاشند و در درمان نیش عقرب مفید است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الآن
تصویر الآن
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، کنون، فی الحال، نون، حالا، اینک، ایدون، فعلاً، بالفعل، ایمه، حالیا، همیدون، عجالتاً، الحال، ایدر، همینک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکن
تصویر الکن
کسی که زبانش هنگام حرف زدن می گیرد، کندزبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از السنه
تصویر السنه
لسان ها، زبان ها، جمع واژۀ لسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلسن
تصویر آلسن
آلوسن، گیاهی با ساقه های بلند شبیه رازیانه، برگ های بیضی شکل، تخم های سبز تیره و گل های سرخ رنگ که ریشۀ آن شبیه زردک است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الست
تصویر الست
ازل، زمانی که ابتدا ندارد، جمله ماخوذ از قرآن کریم، الست بربّکم؟ به معنای آیا من پروردگار شما نیستم؟ (اعراف - ۱۷۳)، برای مثال برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر / که ندادند جز این تحفه به ما روز الست (حافظ - ۶۰)
سرین، کفل، ران، برای مثال همچون رطب اندام و چو روغنش سرین / همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست (عسجدی - ۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احسن
تصویر احسن
خوب تر، نیکوتر، بهتر
احسن تقویم: احسن التقویم
فرهنگ فارسی عمید
(لُ سُ)
از یونانی آلوسن به معنی مبرّی الکلب، از آنرو که بگمان قدما او زهر سگ دیوانه را علاج میکرده است، نباتیست ساقش بدرازی زرعی و شبیه ببرگ فراسیون و از آن درشت تر و خارناک و مابین سرخی و سیاهی و تخم آن بپهنی مایل است و رنگش سبز و تیره و در غلاف دوطبقه، و از ترمس کوچکتر و در طعم و تندی و تلخی نانخواه و گلش سرخ مایل به تیرگی و از زیر برگها روید. و مؤلف جامعالادویه از محمد بن احمد نقل کند که این گیاه در شام بسیار است و آن را حشیشهالسلحفاه نامند. و چون این گیاه را قدما در بیماری هاری بکار می بردند آن را شجرهالکلب نیز گفته اند
لغت نامه دهخدا
(اَ لُ سُ)
مبرءالکلب. حشیشهاللجاه (گیاه غوک). ساقش بقدر زرعی مانند ساق رازیانه. و رجوع به آلسن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ نَ)
جمع واژۀ لسان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به غیاث اللغات شود.
- در افواه و السنۀ مردمان، خبرهایی که در دهنهای مردمان است و از زبان آنان شنیده میشود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارسن
تصویر ارسن
شیر شیردرنده اسد، مرد شجاع دلیر، نامی از نامهای خاص ترکی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الین
تصویر الین
نرم تر نرمخوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملسن
تصویر ملسن
زبانه دار زبانه دیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از السنه
تصویر السنه
زبانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلسن
تصویر بلسن
بلس: (عدس) مرجمک دانه ایست شبیه بعدس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلسن
تصویر تلسن
زبانه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکن
تصویر الکن
کند زبان، تک زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحن
تصویر الحن
باهوشتر، خوش آواز تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از السان
تصویر السان
سخن رساندن، نامه رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
همین دم اینک هم اکنون ترکی شونده این دم همین دم هم اکنون اکنون، اینک، حالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احسن
تصویر احسن
نیکوتر، بهتر، اعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلسن
تصویر آلسن
قسمی زردالوی لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از السنه
تصویر السنه
((اَ س ِ نِ))
جمع لسان، زبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احسن
تصویر احسن
((اَ سَ))
نیکوتر، بهتر، آفرین، احسنت، مرحبا
به نحو احسن: به بهترین شیوه و طرز
احسن التقویم: بهترین شکل، بهترین صورت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الین
تصویر الین
((اَ یَ))
نرم تر، نرمخوتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الکن
تصویر الکن
((اَ کَ))
کسی که دچار لکنت زبان است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الان
تصویر الان
این دم، اکنون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الان
تصویر الان
اکنون، اینگاه، ایدر، همینگاه، هم اکنون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احسن
تصویر احسن
خوشترین، نیکوترین، بهترین
فرهنگ واژه فارسی سره
نالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
مالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی