ابن ابی الارحم المخزومی. وی از جملۀ سباق اسلام است و بعقیدۀ حمدالله مستوفی هشتاد وپنج سال عمر داشت و بسال 55 هجری قمری درگذشت و در بقیع مدفون شد. رجوع به حبط ج 2 ص 239 شود
ابن ابی الارحم المخزومی. وی از جملۀ سباق اسلام است و بعقیدۀ حمدالله مستوفی هشتاد وپنج سال عمر داشت و بسال 55 هجری قمری درگذشت و در بقیع مدفون شد. رجوع به حبط ج 2 ص 239 شود
بصیغۀ امر یعنی رحم کن. ببخشای: ارحم یاارحم الراحمین، ببخشای ای بخشاینده تر بخشایندگان. - ارحم ترحم ، ببخشای تا بخشاییده شوی: بی رحمتم اینچنین چه ماندی ارحم ترحم مگر نخواندی. نظامی
بصیغۀ امر یعنی رحم کن. ببخشای: اِرْحَم ْ یااَرحم الراحمین، ببخشای ای بخشاینده تر بخشایندگان. - ارحَم تُرْحَم ْ، ببخشای تا بخشاییده شوی: بی رحمتم اینچنین چه ماندی اِرْحَم ْ تُرْحَم ْ مگر نخواندی. نظامی
نام سوره ای از قرآن کریم. فاتحهالکتاب. سورۀ فاتحه. ام القرآن. ام الکتاب. حمد. سبع المثانی. الصلوه: چنانچون کودکان از پیش الحمد بیاموزند ابجد را و کلمن. منوچهری. گر از تو بپرسید کسی راز عالم چو الحمد و چون قل هو الله بخوانی. معزی. رو شنو حال خراسان و عراق ای شه غرب که مر او راست همه حال چو الحمد از بر. انوری. پس از الحمد و الرحمن و الکهف پس از یاسین و طاسین میم و طاها. خاقانی. کرد صدره فلک اقرار که همچون الحمد علم لشکر جاه تو زبر می بینم. ظهیر فاریابی. چون برآمد ماه نو از مطلع پیراهنش چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش. سعدی. او که الحمد را نکرده درست ویس و رامین چراش باید جست ؟ اوحدی. همچو الحمدم فکندی بر زبان خاص و عام لیک خود روزی بحمدالله نمیخوانی مرا. اوحدی. - امثال: مثل الحمد از بر داشتن. (امثال و حکم). مثل الحمد در دهانها افتادن، یا مقدم و برتر بودن. (امثال و حکم)
نام سوره ای از قرآن کریم. فاتحهالکتاب. سورۀ فاتحه. ام القرآن. ام الکتاب. حمد. سبع المثانی. الصلوه: چنانچون کودکان از پیش الحمد بیاموزند ابجد را و کلمن. منوچهری. گر از تو بپرسید کسی راز عالم چو الحمد و چون قل هو الله بخوانی. معزی. رو شنو حال خراسان و عراق ای شه غرب که مر او راست همه حال چو الحمد از بر. انوری. پس از الحمد و الرحمن و الکهف پس از یاسین و طاسین میم و طاها. خاقانی. کرد صدره فلک اقرار که همچون الحمد علم لشکر جاه تو زبر می بینم. ظهیر فاریابی. چون برآمد ماه نو از مطلع پیراهنش چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش. سعدی. او که الحمد را نکرده درست ویس و رامین چراش باید جست ؟ اوحدی. همچو الحمدم فکندی بر زبان خاص و عام لیک خود روزی بحمدالله نمیخوانی مرا. اوحدی. - امثال: مثل الحمد از بر داشتن. (امثال و حکم). مثل الحمد در دهانها افتادن، یا مقدم و برتر بودن. (امثال و حکم)
گوشتدار، گوشتخوار، گوشت خوارننده، در گویش بندری: کشتی گیر: گیر کردن کشتی به تک خدواند گوشت، آنکه بمردمان گوشت دهد، آزمند بگوشت گوشتخوار، گیر کردن کشتی بزمین در دریا
گوشتدار، گوشتخوار، گوشت خوارننده، در گویش بندری: کشتی گیر: گیر کردن کشتی به تک خدواند گوشت، آنکه بمردمان گوشت دهد، آزمند بگوشت گوشتخوار، گیر کردن کشتی بزمین در دریا