جدول جو
جدول جو

معنی الحم - جستجوی لغت در جدول جو

الحم
(اَ حُ)
جمع واژۀ لحم. (اقرب الموارد). رجوع به لحم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارحم
تصویر ارحم
رحیم تر، مهربان تر، بخشاینده تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الیم
تصویر الیم
دردناک، دردآورنده، بسیار دردناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الحمد
تصویر الحمد
حمد، ستایش، سپاس، سورۀ اول قرآن کریم، دارای هفت آیه
فرهنگ فارسی عمید
در دورۀ قراقویونلو تا قاجاریه راهنمایی که در روستاها مجبور بود رایگان به مامور دیوان خدمت کند و او را از دهی به ده دیگر راهنمایی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الزم
تصویر الزم
لازم تر، واجب تر، بایسته تر، لازم ترین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملحم
تصویر ملحم
نوعی جامۀ ابریشمی، جامۀ سفید ابریشمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الحق
تصویر الحق
حقیقتاً، راست و بی شک، به راستی، برای مثال نظر آنان که نکردند در این مشتی خاک / الحق انصاف توان داد که صاحب نظرند (سعدی۲ - ۴۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ حَ)
ابن ابی الارحم المخزومی. وی از جملۀ سباق اسلام است و بعقیدۀ حمدالله مستوفی هشتاد وپنج سال عمر داشت و بسال 55 هجری قمری درگذشت و در بقیع مدفون شد. رجوع به حبط ج 2 ص 239 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
نعت تفضیلی از راحم. رحیم تر. مهربان تر. بسیاررحم و بسیار مهربان. (آنندراج) : ارحم الراحمین. و فی الحدیث: ارحم امتی ابوبکر
لغت نامه دهخدا
(اِ حَ)
بصیغۀ امر یعنی رحم کن. ببخشای: ارحم یاارحم الراحمین، ببخشای ای بخشاینده تر بخشایندگان.
- ارحم ترحم ، ببخشای تا بخشاییده شوی:
بی رحمتم اینچنین چه ماندی
ارحم ترحم مگر نخواندی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَحَ)
سیاه زردی مایل. مؤنث: صحماء. ج، صحم. (منتهی الارب). دارای صحمه، گویند: حمار اصحم و اتان صحماء. (قطر المحیط). دارای سیاهی که به زردی زند یا برنگ خاکی که اندکی به سیاهی زند یا برنگ سرخی درآمیخته به سپیدی. (از اقرب الموارد). سیاه به زردی مایل. ج، صحم. یقال: حمار اصحم. (ناظم الاطباء) ، میل دادن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بچسبانیدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
شحم دارتر. پرپیه تر. گوشت دارتر. (ناظم الاطباء). در منتهی الارب و اقرب الموارد نیست
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
سیاه. (منتهی الارب) : اسحم داج، شب سخت سیاه از تاریکی. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ستایش و سپاس داشتن. تعریف و شکر. رجوع به حمد شود:
الحمد خدای آسمان را
کاختر بدرآمد از وبالم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
نام سوره ای از قرآن کریم. فاتحهالکتاب. سورۀ فاتحه. ام القرآن. ام الکتاب. حمد. سبع المثانی. الصلوه:
چنانچون کودکان از پیش الحمد
بیاموزند ابجد را و کلمن.
منوچهری.
گر از تو بپرسید کسی راز عالم
چو الحمد و چون قل هو الله بخوانی.
معزی.
رو شنو حال خراسان و عراق ای شه غرب
که مر او راست همه حال چو الحمد از بر.
انوری.
پس از الحمد و الرحمن و الکهف
پس از یاسین و طاسین میم و طاها.
خاقانی.
کرد صدره فلک اقرار که همچون الحمد
علم لشکر جاه تو زبر می بینم.
ظهیر فاریابی.
چون برآمد ماه نو از مطلع پیراهنش
چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش.
سعدی.
او که الحمد را نکرده درست
ویس و رامین چراش باید جست ؟
اوحدی.
همچو الحمدم فکندی بر زبان خاص و عام
لیک خود روزی بحمدالله نمیخوانی مرا.
اوحدی.
- امثال:
مثل الحمد از بر داشتن. (امثال و حکم).
مثل الحمد در دهانها افتادن، یا مقدم و برتر بودن. (امثال و حکم)
لغت نامه دهخدا
گوشت خورانیده، شکست خورده، خود چسبان، پرند تار بافته، چسبیده، نوعی پارچه که تار آن از ابریشم است: (خز بجای ملحم و خرگاه بدل باغ و بوستان آمد) (رودکی. المعجم. مد. چا. 226: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارحم
تصویر ارحم
رحیم تر، مهربانتر، راحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشحم
تصویر اشحم
پر پیه تر، گوشت دار تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزم
تصویر الزم
لازمتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلحم
تصویر شلحم
پارسی تازی گشته شلغم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الهم
تصویر الهم
ای بار خدای خ
فرهنگ لغت هوشیار
گوشتدار، گوشتخوار، گوشت خوارننده، در گویش بندری: کشتی گیر: گیر کردن کشتی به تک خدواند گوشت، آنکه بمردمان گوشت دهد، آزمند بگوشت گوشتخوار، گیر کردن کشتی بزمین در دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلحم
تصویر کلحم
نای زبان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلحم
تصویر قلحم
فیرنده خود بزرگ بین، کلانسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحن
تصویر الحن
باهوشتر، خوش آواز تر
فرهنگ لغت هوشیار
به درستی به راستی راستی براستی حقیقه والحق مجاری احوال آن خدیوبی همال جای تعجب بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحمد
تصویر الحمد
ستایش و سپاس داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحام
تصویر الحام
فربهیدن گوشت نو آوردن، گوشت خوراندن، دانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیم
تصویر الیم
درد آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیم
تصویر الیم
دردناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الحق
تصویر الحق
((اَ حَ قّ))
به راستی، حقیقتاً، بدون شک
الحق و الانصاف: از روی حقیقت و انصاف، به درستی، واقعاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملحم
تصویر ملحم
((مَ حَ))
جامه و بافته ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الحمد
تصویر الحمد
((اَ حَ))
مخفف الحمدالله، سپاس خدای را، سوره اول از قرآن کریم دارای هفت آیه، فاتحه الکتاب، شکر، سپاس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارحم
تصویر ارحم
((اَ حَ))
رحیم تر، بخشنده تر، مهربان تر
ارحم الراحمین: بخشاینده ترین بخشایندگان، بسیار رحم کننده، از صفات ویژه خداوند
فرهنگ فارسی معین