- الحال
- اکنون همین دم ایمه اکنون هم اکنون همین دم حالی
معنی الحال - جستجوی لغت در جدول جو
- الحال
- حال، حالا، اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، نون، فی الحال، حالیا، همینک، ایدون، بالفعل، فعلاً، الآن، ایمه، عجالتاً، ایدر، اینک، کنون، همیدون، حالا
- الحال
- اکنون، همین دم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بسنده کردن به
فرود آمدن، روا دانستن، بایستن، کیفرسزایی حلال گردانیدن
شتر پروردن، رام کردن شتر
جمع سحل، جامه ای از ریسمان یکتا بافته باشند
پیوست
خشک اندامی نزاری
جمع لحن، آواهای خوش، آوازها، آهنگها، آوازهای خوش، نغمه های دلکش
فربهیدن گوشت نو آوردن، گوشت خوراندن، دانه کردن
پیوستگی
گزافیدن، زیان رسانیدن، دامن کشان رفتن، دواج (لحاف) دادن
اندون چشم، باطن چشم
خلاصه
خصومت، از دین برگشتن، کفر، بی دینی
درخواست چیزی با التماس
بیچاره کردن درمانده کردن کج کردن هنجی کسی که درخدایخانه آیین هنج را به جای آورده
خشک شدن سال خشک شدن زمین
جمع وحل، گل های چسبناک
درگل افکندن
پودنه تلخ از گیاهان استو قدوس
وحل ها، گل و لای ها، منجلاب ها، جمع واژۀ وحل
از دین برگشتن، انکار خداوند کردن، کفر و بی دینی
لحظ ها، از گوشۀ چشم به چیزی نگریستن، جمع واژۀ لحظ
رسیدن و پیوستن به کسی، به هم رسانیدن و پیوند دادن، پیوستگی
لحن ها، آواز خوش ها، فحوای کلام، آهنگ کلام ها، جمع واژۀ لحن
کلمه ای که در اختصار کلام گفته یا نوشته می شود مانند بالجمله، القصه، باری و خلاصه
جمع لحن، آوازها، نغمه های دل انگیز