جدول جو
جدول جو

معنی التزام - جستجوی لغت در جدول جو

التزام
ملازم شدن، همراه شدن، ملزم شدن به امری، عهده دار شدن کاری، در علوم ادبی اعنات
تصویری از التزام
تصویر التزام
فرهنگ فارسی عمید
التزام
(اِ تِ)
دست بگردن زدن و در بر گرفتن. (منتهی الارب). در بر گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). اعتناق. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
التزام
دست به گردن زدن و در بر گرفتن، ملازم شدن به امری
تصویری از التزام
تصویر التزام
فرهنگ لغت هوشیار
التزام
((اِ تِ))
همراه بودن، همراهی کردن، ملزم شدن به امری، جمع التزامات
تصویری از التزام
تصویر التزام
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از التحام
تصویر التحام
جوش خوردن و پیوستن دو چیز به هم، جوش خوردن و به هم آمدن زخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التیام
تصویر التیام
به هم پیوستن و سر به هم آوردن و بهبود یافتن زخم، به هم پیوند دادن، سازش دادن، سازگاری میان دو چیز
التیام یافتن: سر به هم آوردن زخم، علاج شدن، بهبود یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التقام
تصویر التقام
فروبردن لقمه، باسرعت لقمه در دهان نهادن و فرو بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التثام
تصویر التثام
دهان بند بستن، بوسه دادن، بوسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
از ’ل ٔم’، التآم. کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن. (منتهی الارب). بیکدیگر پیوسته شدن و بهم آمدن و به شدن زخم. (غیاث اللغات). پیوسته شدن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی). فراهم آمدن جراحت. (مؤیدالفضلا) :
خود بر دلم جراحت مرگ رشید بود
از مرگ شیخ رفت جراحت ز التیام.
خاقانی.
زخم دلم دهان شکایت گشوده است
یابد مگر بمرهم لطف تو التیام.
ظهوری (از آنندراج).

از ’ل وم’، نکوهیده شدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
دهان بند نهادن. (منتهی الارب). دهان بند کردن. (مؤید الفضلاء). دهان بند بربستن. (تاج المصادر بیهقی). لگام بربستن، ملازم شدن چیزی را. (منتهی الارب). بر خود لازم گرفتن کاری را. (غیاث اللغات). ملتزم شدن. (تاج المصادر بیهقی) : و التزام نمودند ما را آنچه خداوند بر ایشان ساخته واجب از طاعت امام بواسطۀ بیعت. (تاریخ بیهقی).
و آن قفل گر که بود کلید سرای علم
کردی چو حلقه بر در فرمانش التزام.
خاقانی.
و با دادن، سپردن، کردن، گرفتن ترکیب شود، (اصطلاح علم منطق) یکی از سه نوع دلالت و آن دلالت لفظ است بر خارج ما وضع له. در اساس الاقتباس آرد: سوم آنکه بلفظ آن معنی خواهند که لازم معنی باشد که لفظ به ازاء او نهاده اند، چنانکه بمردم ضاحک خواهند و به درازگوش خر خواهند. (اساس الاقتباس ص 7) ، (اصطلاح علم بدیع) التزام نزد علمای فن بدیع عبارتست از آنکه شاعر پیش ازحروف روی یا آنچه که در معنی روی بکار رود، حرفی آورد که آوردن آن در قافیه یا سجع لازم نباشد و این صفت را به اسامی لزوم مالایلزم، تشدید، اعنات و تضمین نیز خوانده اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کفشیر گرفتن جراحت و سر استوار کردن آن. (منتهی الارب). پیوسته شدن جراحت. (تاج المصادر بیهقی). با یکدیگر پیوستن جراحت. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پریشان و مضطر شدن. (منتهی الارب). اضطراب. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
منسوب به التزام. رجوع به التزام شود، پیوسته باریدن باران و بر جای بودن آن. (منتهی الارب). ایستادن ابر و دایم باریدن باران و بر جای بودن آن. (آنندراج) ، سرکش گردیدن شتر و ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج). سرکش شدن شتر. (از اقرب الموارد) ، فروخوابیدن ناقه بی علتی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مانده شدن مطیه و آهسته رفتن او. (منتهی الارب) (آنندراج). ماندن و ناتوان شدن چارپا و آهسته رفتن آن. (از اقرب الموارد) ، ریش کردن پالان پشت ستور را. (منتهی الارب) (آنندراج). زخمی کردن بار پشت ستور را. (از اقرب الموارد) ، جای نرفتن شتر و جز آن. (منتهی الارب). از جای نرفتن شتر و جز آن. (آنندراج). بر جای ماندن و حرکت نکردن شتر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
چسبیدن. (منتهی الارب). پیوسته شدن بچیزی. (تاج المصادر بیهقی). بچیزی چسبیدن. (غیاث اللغات). بچیزی وادوسیدن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بر یکدیگر دررفتن موج دریا. (تاج المصادر بیهقی). برهم زدن موج. (منتهی الارب). بیکدیگر زدن موجها. (مؤید الفضلاء) ، نظرهای گوشۀ چشم. (آنندراج). صاحب تاج العروس گوید: لحظ بمعنی لحاظ چشم (گوشه و مؤخر چشم) است و جمع آن الحاظ است. یقال: فتنته بلحاظها و ألحاظها - انتهی
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
روی بند بستن زن. (منتهی الارب) ، غلطها. اشتباهات. رجوع به لحن شود:
یگانه ای که به هر جای او سخن گوید
حدیث اهل خرد خوار باشد و الحان.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِ نَ / نُو بَ فَ / فِ کَ)
تنگ بسته شدن بر ستور، فی الفور حاضر آمدن بر آواز. اجابت بسرعت، استعداد و جمع لشکر. آماده و مهیا کردن: چند روز مهلت خواست که با غزنه رود و به احتشاد لشکر و استعداد اهبت قیام نماید. (ترجمه تاریخ یمینی). به استعداد کار و استجماع و احتشاد لشکر مشغول بودند. (ترجمه تاریخ یمینی). بعقد ارباب رنود و احتشاد جنود اشارت راند. (جهانگشای جوینی). و روی به استعداد کار و احتشاد کارزار آوردند. (جهانگشای جوینی) ، آماده و مهیا شدن
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قصد کردن. خود متعدی است و به ’علی’ نیزمتعدی گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). عزم. آهنگ کردن. (یادداشت مؤلف) ، یاری خواستن از کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: اعتضدت به، یاری خواستم از وی. (منتهی الارب). کسی را یار گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). کمک خواستن از کسی و قوت یافتن. (از اقرب الموارد). تقوی. استعانت. (یادداشت مؤلف) : توقیع عالی این بود که اعتضاد من نیست الا بخدا و بعد از آن بسلطان مسعود. (تاریخ بیهقی ص 306). قصد شمس المعالی قابوس کرد. و به استظهارجانب او اعتضاد ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 181).
- اعتضاد باﷲ، اعتضاد به خدا، یاری خواستن از خدا. خدا را به یاری طلب کردن. پناه بردن به خدا: توقیع عالی این بود که اعتضاد من نیست الا بخدا و بعد از آن به سلطان مسعود. (تاریخ بیهقی ص 306).
، بازو دادن یعنی یاری و مدد کردن و می تواند گاهی اعتضاد که مصدر است بمعنی معتضد باشد که اسم فاعل است چنانکه هدی بمعنی هادی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، حضانت و نگهداری کردن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از التهام
تصویر التهام
یکباره خوردن برگشتن رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیام
تصویر التیام
بهم پیوند زدن، سازگاری میان دوچیز، بهبودی یافتن زخم
فرهنگ لغت هوشیار
شایدی بایسته ای منسوب به التزام. یا مضارع التزامی. یا وجه التزامی. آنست که کار را بطریق شک و دو دلی و آرزو و خواهش و مانند آن بیان کند و چون پیرو جمله دیگر است آنرا (وجه مطیعی) نیز گویند: میخواهم بروم شاید بنویسم گمان میکنم برادرم رفته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التزاما
تصویر التزاما
به طور التزام به قید اجبار
فرهنگ لغت هوشیار
آهنگیدن: آهنگ کردن، دل برنهادن، میانه گزینی، در نگیدن: درنگ کردن، شکیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التقام
تصویر التقام
او باریدن فرو خوردن راز گفتن فرو بردن اوباردن بدم درکشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التفام
تصویر التفام
روی بستن روبند نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التطام
تصویر التطام
بر هم خوردن خیزابه (خیزابه موج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التزاق
تصویر التزاق
چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التحام
تصویر التحام
جوش خوردن زخم، پیوسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التثام
تصویر التثام
دهانبند نهادن دهان بندبستن لثام بستن
فرهنگ لغت هوشیار
بهم آمدن سر بهم آوردن پیوسته شدن: التیام استخوانها، سازواری کردن میان دو چیز بهم پیوستن، بهم پیوستگی، جمع التیامات. یا التیام جراحت. بهبود یافتن زخم بهم بر آمدن جراحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتزام
تصویر اهتزام
پیچیدن، شکستن، شکاندن، فرو آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التثام
تصویر التثام
((اِ تِ))
دهان بند بستن، لثام بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از التحام
تصویر التحام
((اِ تِ))
به هم پیوستن، به هم چسبیدن، جوش خوردن (زخم یا چیز دیگر)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از التقام
تصویر التقام
((اِ تِ))
فرو بردن، اوباردن، به دم در کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از التیام
تصویر التیام
((اِ تِ))
بهبود یافتن زخم، سازگاری میان دو چیز، به هم پیوستگی
فرهنگ فارسی معین