- الباد
- جمع بلد، خوی گیری ها خوی گیر نهادن، ماندگار شدن، چسبانیدن، پشم برآوردن
معنی الباد - جستجوی لغت در جدول جو
- الباد
- پنبه زن، آنکه پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شود، ندّاف، پنبه بز، حلّاج، پنبه وز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جگرها
بنده کردن، گردهم آیی، دورکردن راندن
جمع کبد، جگرها جمع کبد جگرها
جمع لبن، شیری ها: آن چه از شیر ساخته و پدید آید
ترکی کلاهگوش
جامه نهادن جامه پوشاندن
کلانسالی
ماندگار کردن، درنگ کنانیدن
جمع لب، عقلها، خردها
خصومت، از دین برگشتن، کفر، بی دینی
ستم و جور کردن
کبدها، جگرها، جمع واژۀ کبد
از دین برگشتن، انکار خداوند کردن، کفر و بی دینی
لباب ها، برگزیده و خالص از هر چیز، لب ها، مغزهای چیزی، عقل ها، جمع واژۀ لباب
لبیب ها، صاحبان خرد، مردمان عاقل، جمع واژۀ لبیب، خردمندان، ذوی الالباب، اهل عقول، اولوالالباب، ذوی العقول، اهل خرد
جمع لب، خردها، مغزها
جمع لبیب، خردمندان، پرمغزان، نوعی خوراک که عبارتست از دل و جگر قیمه کشیده و در روغن بریان کرده، حسره الملوک، قلیه پوتی
نمد مال، نمد فروش
چوبی که هنگام شخم زدن بر گردن گاو می بندند
خوراکی که از دل و جگر خرد شده با روغن، پیاز داغ، رب و غیره درست می کنند، قلیه پوتی، حسره الملوک
نمد ساز جامه ای که در روزهای بارانی پوشند بارانی نمدین: دیدش و بشناختش چیزی نداد روز دیگر او بپوشیداز لباد. (مولوی لغ) چوبی که بر گردن گاو گردونه و گاو زراعت گذارند یوغ: کشاورز بر گاو بندد لباد ز گاو آهن و گاو جوید مراد. (نظامی آنند. لغ)
از ریشه پارسی سنگ پاد زهر