جدول جو
جدول جو

معنی الایا - جستجوی لغت در جدول جو

الایا(اَ)
مرکّب از: ال و، جمع واژۀ الیّه. (منتهی الارب)، رجوع به الیه شود
مرکّب از: ال ی، جمع واژۀ الیه. (منتهی الارب، رجوع به الیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الیا
تصویر الیا
(پسرانه)
الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قلایا
تصویر قلایا
قلیه ها، پاره ها و تکه های گوشت، جمع واژۀ قلیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلایا
تصویر بلایا
بلیّه ها، مصیبت ها، پیشامدهای بد، رنجها، جمع واژۀ بلیّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدیم الایام
تصویر قدیم الایام
روزگار پیشین، دیرباز
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
جمع واژۀ قلیّه. (آنندراج). رجوع به قلیه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ اَیْ یا)
اهل زمانه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تَ خوَر / خُر دَ)
برای این کلمه در فرهنگ ناظم الاطباء معانی ذیل آمده است اما در مآخذ دیگر دیده نشد و در بعضی از آن معانی احتمال تصحیف میرود: منبسط کردن. پهن کردن. فرش کردن.
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
به یونانی خطمی صحرایی را گویند و بعربی شحم المرج خوانند. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
الیاء. ایلیاء. نام قدس (بیت المقدس) در زمان حکومت صلیبیان. در برخی از تواریخ عرب نیز این نام آمده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). رجوع به قدس و بیت المقدس و ایلیاء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اسباب. تشریفات. شکوه. (دزی).
- الای جاوش، مأمور دولتی که کار او رساندن پیغامها و اعلان جنگ است. (دزی).
- الای مدافع، زد و خورد. (دزی).
- امیر الای، کلنل. سرهنگ. (دزی).
- بالالای، با شکوه تمام. با تشریفات. (دزی) ، درنگ کنانیدن. (منتهی الارب). درنگ کردن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
جمع واژۀ ولیّه، و آن توشه ای است که زن جهت مهمانی فرودآینده مهیا کند. (از منتهی الارب) ، پشماگند یا آنچه زیر پشماگند گسترند. (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به ولیه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شلیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ شلیه، پاره ای از گوشت و بقیۀ مال. (آنندراج). رجوع به شلیه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْ اَیْ یا)
اهل زمانه. (دهار)
لغت نامه دهخدا
فرستادۀ عجول از خداوند، یکی از لاویان است که با عزرا مراجعت نمود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ بلیّه. (دهار) (ناظم الاطباء). بلاها. بلواها: باب ماجری فی باب الخطبه و ظهر من الفساد و البلایالأجلها. (تاریخ بیهقی ص 685). و رجوع به بلیه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خلیّه. رجوع به خلیّه. در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ)
رجوع به الائف شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
رمز است الی آخر الاّیه را
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ آسیه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شی ٔ
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اخیّه، فرزندان خبیث زادن، خبث آموختن، فاسد گردانیدن. پلید کردن. (زوزنی) ، خداوند پلید گشتن. (زوزنی) ، اخباث قول، سخن پلید گفتن، بدی مردم گفتن
لغت نامه دهخدا
جمع خلیه، ناوها کشتی های بزرگ، کندوها جمع خلیه خانه های زنبور عسل کندو ها، جمع خلیه، کندو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلایا
تصویر قلایا
جمع قلیه، تواهه ها بنگرید به قلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوم الایاب
تصویر یوم الایاب
روز باز گشت
فرهنگ لغت هوشیار
پیدا کردن آیه های قرآن، فهرستی الفبایی یا موضوعی از کلمات قرآن با ذکر سوره و آیه که بتوسط آن بتوان باسانی آیه منظور را پیدا کرد 0 فهرست الفبائی آیات قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
روزگار پیشین از دیر باز روزگار پیش روزگار پیشین. از قدیم الایام. از دیر باز: وآن جایی است که از قدیم الایام اسلام همیشه میمون و مبارک و قبله دعوات و حاجات خلایق بوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالایان
تصویر پالایان
در حال پالودن و پالاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الایارج
تصویر حب الایارج
تربد از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
پیشی نعمتها حق نعمت: همه نامدران و گردن فرازان بزنجیر سبق الایادی مقید. (طبیبات سعدی. کلیات)
فرهنگ لغت هوشیار
روزگار گذشته ایام پیشین: ثبات بر عهد و میثاقی که با سلطان داشت در سابق الایام فرامی نمود. روزگار گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیا
تصویر الیا
یونانی پنیرک دشتی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلایا
تصویر بلایا
جمع بلیه، جسک ها سختی ها آسیب ها جمع بلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیم الایام
تصویر قدیم الایام
پیشترها
فرهنگ واژه فارسی سره
مصایب، بلاها، مصیبت ها، رنج ها، گرفتاری ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد