خانه ای است که ترکمانان و اهل دشت سازند مشتمل بر چند چوب که به زمین نصب کرده سرهای آن را به هم بندند و درآن بسر برند. ترکی است. رجوع به الاچق و آلاجق شود
خانه ای است که ترکمانان و اهل دشت سازند مشتمل بر چند چوب که به زمین نصب کرده سرهای آن را به هم بندند و درآن بسر برند. ترکی است. رجوع به الاچق و آلاجق شود
هیل را گویند و به عربی قاقلۀ صغار خوانند و به زبان هندی نیز هیل را لاچی گویند. (برهان). سانسکریت الیکا. (حاشیۀبرهان چ معین از اشتینگاس). و رجوع به الایچی شود
هیل را گویند و به عربی قاقلۀ صغار خوانند و به زبان هندی نیز هیل را لاچی گویند. (برهان). سانسکریت الیکا. (حاشیۀبرهان چ معین از اشتینگاس). و رجوع به الایچی شود
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، که در 38 هزارگزی شمال تربت جام سر راه مالرو عمومی تربت جام به موسی آباد، کوهستانی و سردسیر است، سکنۀ آن 230 تن است که شیعه و حنفی هستند و بزبان فارسی سخن میگویند. آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و پنبه، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو وصعب العبور دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، که در 38 هزارگزی شمال تربت جام سر راه مالرو عمومی تربت جام به موسی آباد، کوهستانی و سردسیر است، سکنۀ آن 230 تن است که شیعه و حنفی هستند و بزبان فارسی سخن میگویند. آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و پنبه، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو وصعب العبور دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
در ترکی خانه ای است از نی و چوب. (آنندراج). رجوع به آلاجق و آلاچیق و الاچق شود، بیکار. (برهان). مرکب که آن را بیگار گیرند. (غیاث اللغات از رشیدی) : گفتی که دعا نمی نویسی این شیوه بمن مبر گمانی بر بنده نوشتن است و آن را دادن به الاغ کاروانی. کمال اسماعیل. مثال اسب الاغند مردم سفری نه چشم بسته و سرگشته همچو گاو عصار. سعدی. ، الاق. خر. حمار: تختۀ گردنش کند ایمن مرد را از گرفت و گیر الاغ. کمال اسماعیل. اتفاقاً بعد از یک دو روز شخصی سراغ آن الاغ بصاحب رسانید و برائت اخوان الصفا نزد حاکم بوضوح پیوست. (تاریخ نگارستان). ناگاه جانوری بر هیأت مور از میان درختان بیرون تاخته جوانان را با الاغان پاره پاره کرد. (تاریخ نگارستان). خدمت مولانا را با اهل بیت و فرزندانش بمعتمد خود سپرده با الاغ و مایحتاج به مرو رساند. (مکتوب امیرتیمور در امر کوچانیدن ملاسعد تفتازانی به مرو). الاغ به اقسام مختلف در همه جای ایران وجود دارد که تعیین تعداد جنس آن خالی از اشکال نیست. الاغهای ایران اگرچه از حیث جثه کوچکتر ازالاغهای سایر ممالک اند لکن کارکن تر و بردبارتر میباشند، بهترین الاغ سواری در بوشهر و بنادر فارس موجود، و رنگ آن فلفل نمکی و کوچک اندام ولی سریع و زرنگ است. (جغرافیای اقتصادی مسعود کیهان ص 209) ، کشتی کوچک. (حاشیۀ برهان چ معین نقل از جغتائی) ، اسب. (شرفنامۀ منیری) : سزد که جایزۀ این قصیدۀ غرا بیابم از تو زر و جامه و غلام و الاغ. منصور شیرازی (از شرفنامۀ منیری)
در ترکی خانه ای است از نی و چوب. (آنندراج). رجوع به آلاجق و آلاچیق و الاچق شود، بیکار. (برهان). مرکب که آن را بیگار گیرند. (غیاث اللغات از رشیدی) : گفتی که دعا نمی نویسی این شیوه بمن مبر گمانی بر بنده نوشتن است و آن را دادن به الاغ کاروانی. کمال اسماعیل. مثال اسب الاغند مردم سفری نه چشم بسته و سرگشته همچو گاو عصار. سعدی. ، الاق. خر. حمار: تختۀ گردنش کند ایمن مرد را از گرفت و گیر الاغ. کمال اسماعیل. اتفاقاً بعد از یک دو روز شخصی سراغ آن الاغ بصاحب رسانید و برائت اخوان الصفا نزد حاکم بوضوح پیوست. (تاریخ نگارستان). ناگاه جانوری بر هیأت مور از میان درختان بیرون تاخته جوانان را با الاغان پاره پاره کرد. (تاریخ نگارستان). خدمت مولانا را با اهل بیت و فرزندانش بمعتمد خود سپرده با الاغ و مایحتاج به مرو رساند. (مکتوب امیرتیمور در امر کوچانیدن ملاسعد تفتازانی به مرو). الاغ به اقسام مختلف در همه جای ایران وجود دارد که تعیین تعداد جنس آن خالی از اشکال نیست. الاغهای ایران اگرچه از حیث جثه کوچکتر ازالاغهای سایر ممالک اند لکن کارکن تر و بردبارتر میباشند، بهترین الاغ سواری در بوشهر و بنادر فارس موجود، و رنگ آن فلفل نمکی و کوچک اندام ولی سریع و زرنگ است. (جغرافیای اقتصادی مسعود کیهان ص 209) ، کشتی کوچک. (حاشیۀ برهان چ معین نقل از جغتائی) ، اسب. (شرفنامۀ منیری) : سزد که جایزۀ این قصیدۀ غرا بیابم از تو زر و جامه و غلام و الاغ. منصور شیرازی (از شرفنامۀ منیری)
دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان که در 11 هزارگزی جنوب باختری ابهر و 25هزارگزی راه مالرو عمومی واقع شده، کوهستانی و سردسیر است و 394 تن سکنه دارد، آبش از چشمه علی بلاغی و رود خانه چشین و محصولش غلات، انگور و قلمستان است، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی قالیچه جاجیم و پلاس بافی میباشد وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان که در 11 هزارگزی جنوب باختری ابهر و 25هزارگزی راه مالرو عمومی واقع شده، کوهستانی و سردسیر است و 394 تن سکنه دارد، آبش از چشمه علی بلاغی و رود خانه چشین و محصولش غلات، انگور و قلمستان است، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی قالیچه جاجیم و پلاس بافی میباشد وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان برگشلو بخش حومه شهرستان ارومیه که در 9هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و یک هزارگزی جنوب ارابه رو امامزاده بارومیه در جلگه واقع است، هوایش معتدل و دارای 135 تن سکنه میباشد، آبش از شهرچای و چشمه است، محصولش غلات، چغندر، توتون، انگور، حبوبات، شغل مردمش زراعت و صنایع دستی اهالیش جوراب بافی و راهش ارابه رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)، ساباطجلو عمارت، (ناظم الاطباء)، رجوع به باران گیر شود
دهی است از دهستان برگشلو بخش حومه شهرستان ارومیه که در 9هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و یک هزارگزی جنوب ارابه رو امامزاده بارومیه در جلگه واقع است، هوایش معتدل و دارای 135 تن سکنه میباشد، آبش از شهرچای و چشمه است، محصولش غلات، چغندر، توتون، انگور، حبوبات، شغل مردمش زراعت و صنایع دستی اهالیش جوراب بافی و راهش ارابه رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)، ساباطجلو عمارت، (ناظم الاطباء)، رجوع به باران گیر شود
حمدالله مستوفی در ذکر مواضع ولایت ارمن آن را یادکرده و نویسد: علفزار بسیار نیکو است و آبهای فراوان و شکارگاههای بسیار دارد و ارغون خان مغول در آنجا سرای ساخته و بیشتر تابستان آنجا بودی حقوق دیوانیش ششهزار و پانصد دینار است. (نزهه القلوب ج 3 ص 101)
حمدالله مستوفی در ذکر مواضع ولایت ارمن آن را یادکرده و نویسد: علفزار بسیار نیکو است و آبهای فراوان و شکارگاههای بسیار دارد و ارغون خان مغول در آنجا سرای ساخته و بیشتر تابستان آنجا بودی حقوق دیوانیش ششهزار و پانصد دینار است. (نزهه القلوب ج 3 ص 101)
حاکم و غالب، (فرهنگ نظام)، غالب، زبردست، مقابل زیرچاق که بمعنی مغلوب و محکوم و فرمانبردار باشد، (غیاث اللغات) (آنندراج) : همدمان تو همه چابک و رند و تبچاق همه چون سرو بگلهای چمن بالاچاق، میرنجات (از آنندراج)
حاکم و غالب، (فرهنگ نظام)، غالب، زبردست، مقابل زیرچاق که بمعنی مغلوب و محکوم و فرمانبردار باشد، (غیاث اللغات) (آنندراج) : همدمان تو همه چابک و رند و تبچاق همه چون سرو بگلهای چمن بالاچاق، میرنجات (از آنندراج)
نوعی خیمه. نوعی چادرترکمانان. با آلاچق و آلاچیق مقایسه شود: بسرای ضرب همت بقراضه ای چه لافم چه کند بپای پیلان الچوق ترکمانی. نظامی. رجوع به آلاچیق و آلاجق شود، هر کتابی که صور و اشکال داشته باشد. (رشیدی) (غیاث اللغات). رجوع به ارتنگ و ارثنگ شود
نوعی خیمه. نوعی چادرترکمانان. با آلاچق و آلاچیق مقایسه شود: بسرای ضرب همت بقراضه ای چه لافم چه کند بپای پیلان الچوق ترکمانی. نظامی. رجوع به آلاچیق و آلاجق شود، هر کتابی که صور و اشکال داشته باشد. (رشیدی) (غیاث اللغات). رجوع به ارتنگ و ارثنگ شود
خانه صحرائیان که از مو سازند و آن را الاچوق هم گویند. (آنندراج) (غیاث). آلاچق ترکی الاجو بمعنی سراپرده و سایبان دوستونی است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به آلاجق و آلاچیق شود
خانه صحرائیان که از مو سازند و آن را الاچوق هم گویند. (آنندراج) (غیاث). آلاچق ترکی اَلاجو بمعنی سراپرده و سایبان دوستونی است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به آلاجق و آلاچیق شود
ترکی آبخوره چرمین، آبشخورزمستانی جام و ظرفی که از چرم می ساختند و در آن آب و شراب می نوشیدند از نوع آبخوریهای چرم بلغاری، نهری که در آن ستوران در موسم سرما آب خورند
ترکی آبخوره چرمین، آبشخورزمستانی جام و ظرفی که از چرم می ساختند و در آن آب و شراب می نوشیدند از نوع آبخوریهای چرم بلغاری، نهری که در آن ستوران در موسم سرما آب خورند