جدول جو
جدول جو

معنی لازوق

لازوق
چسبنده، مرهمی که بر جراحت گذارند تا موقعی که بهبود یابد
تصویری از لازوق
تصویر لازوق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لازوق

لازوق

لازوق
چسبنده چسبنده، مرهمی که بر جراحت گذارند تا موقعی که بهبود یابد: یا موضع رگ را بداروی لازوق وپشم خرگوش ببندند
فرهنگ لغت هوشیار

لازوق

لازوق
لزوق، مرهمی که تا به شدن جراحت چسبان باشد، (منتهی الأرب)، دوائی که بر ریش نهند و بر جای بگذارند تا بُرء: یا موضع رگ را به داروی لازوق و پشم خرگوش ببندند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)،
سریش
لغت نامه دهخدا

حازوق

حازوق
مردی از خوارج، صاغانی گوید او بدست عبداﷲ بن نعمان بن عبداﷲ بن وهب بن سعد بن عوف بن عامر ... کشته شد، ابومحمد بن الاعرابی گوید دختر او محیاه، و بقول ابن الکلمی، خواهر او، و بقول جوهری زن او و یا مادر او، در مرثیۀ وی برای ضرورت وزن حِزاقا گفته است:
اقلب عینی فی الفوارس لا اری
حزاقا و عینی کالحجاره من القطر
فلوبیدی ملک الیمامه لم تزل
قبائل تسبین العقائل من شکر،
ابن بری گوید شعر از حزنق است در مرثیۀ برادر خود حازوق که بنوشکر او را کشته بودند، رجوع به تاج العروس در مادۀ ’حزق’ و منتهی الارب شود
لغت نامه دهخدا

قازوق

قازوق
ده کوچکی است جزء دهستان بزچلو بخش وفس شهرستان اراک، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد و 15تن سکنۀ آن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

لزوق

لزوق
چسبدارو چسبدگی دوسندگی چسبیدن دوسیدن، چسبندگی دوسندگی
لزوق
فرهنگ لغت هوشیار

لازق

لازق
چسبنده. برچفسنده. (آنندراج). لازب. لَزوق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

لزوق

لزوق
مرهمی است که تا به شدن جراحت چسبان باشد. لازوق. (منتهی الارب). و قد یهیاء منه (من جلنار) لزوق للفتق الذی یصیر فیه الامعاء الی الانثیین. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا