جدول جو
جدول جو

معنی الاو - جستجوی لغت در جدول جو

الاو
شعلۀ آتش، زبانۀ آتش
تصویری از الاو
تصویر الاو
فرهنگ فارسی عمید
الاو
(اَ)
آتش شعله ناک. (برهان). آتش. (رشیدی) (جهانگیری). ا لو:
ترا ای خواجه گر هیزم نباشد
دم سرما که هنگام الاو است
سواد شعر طوسی را طلب کن
بسوزانش که او سرگین گاو است.
مولانا طوسی (از رشیدی) ، جمع واژۀ لبب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الوا
تصویر الوا
(دخترانه و پسرانه)
ستاره، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی و نیزه دار رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الوا
تصویر الوا
صبر زرد، صمغی بسیار تلخ
فرهنگ فارسی عمید
در دورۀ قراقویونلو تا قاجاریه راهنمایی که در روستاها مجبور بود رایگان به مامور دیوان خدمت کند و او را از دهی به ده دیگر راهنمایی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاو
تصویر پلاو
پلو، برنج پخته و صافی کرده مخلوط با گوشت یا سبزی یا باقلا یا لوبیا و امثال آن ها، با هر یک از حبوب مانند باقلا یا لوبیا یا عدس پخته شود به اضافۀ نام آن نامیده می شود مثلاً باقلا پلو، لوبیا پلو، عدس پلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الاش
تصویر الاش
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، آلوش، مرس، قزل آغاجغ، قزل آغاج، آلش، قزل گز، الش، آلاش، راج، چلر، چهلر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الاغ
تصویر الاغ
خر، کنایه از احمق، نفهم، کنایه از پیک، قاصد، اسبی که پیک بر آن سوار شود، در دورۀ مغول، عوارضی که مغول برای پیک ها و چهارپایان آن ها می گرفتند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولاو
تصویر ولاو
ولو، رها، آزاد، پاشیده، ازهم پاشیده، پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الگو
تصویر الگو
شکل چیزی که از کاغذ یا مقوا بریده باشند، مثل الگوی لباس که خیاط از روی آن پارچه را می برد، روبر، نمونه، سرمشق، نمونه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسلاو
تصویر اسلاو
شاخه ای از اقوام هند و اروپایی، شامل روس ها، لهستانی ها، چک ها، کروات ها و اسلوون ها، زبانی از خانوادۀ زبان های هندواروپایی، از شاخۀ بالتو - اسلاوی، شامل زبان های روسی، اوکراینی، بلغاری و لهستانی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
بزبان بلغاری: شلسنیک، شهر و مرکز قضائی است در ایالت روم ایلی شرقی در 80 هزارگزی شمال شرقی فلبه در محلی که 400 گز ارتفاع دارد و در کنار جلگۀ بسیار دلکشی واقع است. اراضی گرداگرد آن بسیار منبت و حاصلخیز و هوای وی سالم و خوش میباشد. در اندرون شهر 16 مسجد، 3 کلیسا، 15 رباط و 5حمام است. در زمان ادارۀ دولت عثمانی عدّۀ نفوسش به 20000 نفر بالغ میشد و قسم اعظم اینان مسلمانان بودند. بعد از امتیاز، اکثر آنان مهاجرت گزیدند و اکنون تعداد اهالی کم شده. محصولات ابریشمی آن ممتاز است. در شهر چندین کار خانه ابریشم بافی موجود است. شهر قدیم که وقتی مقر بلغاریان بود تقریباً در 2 هزارگزی طرف فوقانی شهر حاضر بالای تلی واقع بوده و امروزه خرابه های آنرا ’دمیرخان’ مینامند. در جوار این قصبه بعض آبها و حمامهای معدنی است. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع بضمیمۀ معجم البلدان (ذیل اسکی زغره) شود
لغت نامه دهخدا
الاو، الو، آتش شعله ناک، لهب، زبانه، شعله:
بر اوج گنبد گردون از آن بتابد هور
که یافت از تف قندیل مرتضی آلاو،
آذری
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نعمت. (غیاث اللغات) ، طعام معروف که از برنج و گوشت سازند. پلو
لغت نامه دهخدا
رجوع به پالاد شود، در جهانگیری با واو ضبط کرده و آنرا بمعنی اسب جنیبت دانسته و این بیت را از شمس فخری شاهد آورده است:
شهنشهی که کشد بخت در مواکب او
چو نقره خنگ و سمند فلک دو صد پالاو،
و شواهد از گفته های شمس فخری سند صحت هیچ دعوی لغوی نیست چه او غالباً الفاظ را غلط خوانده و بغلط هم نظم کرده است و ظاهراً این کلمه مصحف پالاد است
لغت نامه دهخدا
تصویری از آلاو
تصویر آلاو
شعله ّ آتش زبانه آتش، آتش شعله ناک آتش شعله دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولاو
تصویر ولاو
متفرق از هم پاشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاو
تصویر کلاو
غوک وزغ
فرهنگ لغت هوشیار
همین دم اینک هم اکنون ترکی شونده این دم همین دم هم اکنون اکنون، اینک، حالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الگو
تصویر الگو
روبر، نمونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلاو
تصویر چلاو
غذایی که از برنج با روغن یا کره پزند و با خورش خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوا
تصویر الوا
صمغی است بسیار تلخ صبر زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاو
تصویر پلاو
پلو، نعمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاش
تصویر الاش
راش
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی: خر، پیک، خر و کشتی، بیگار ستور بی مژد، سرانه خر، پیک چاپار پست، پیک چاپار پست، حقوق و عوارضی که برای پیکها یا چارپایان متعلق به پیکها میگرفتند (ایلخانان مغول تا قاجاریه) حیوان بارکش دارای یال کوتاه وگوشهای دراز، خر
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی این واژه در غیاث اللغات با آرشی جدا از الاغ آمده سواری ستور بیگاری دروغگو الاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوا
تصویر الوا
صمغی است بسیار تلخ، صبر زرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الگو
تصویر الگو
((اُ))
نمونه، طرح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الان
تصویر الان
این دم، اکنون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الاغ
تصویر الاغ
((اُ))
خر، نفهم، احمق (نوعی دشنام)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلاو
تصویر آلاو
شعله آتش، آتش شعله دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلاو
تصویر پلاو
((پَ))
پلو، نعمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الان
تصویر الان
اکنون، اینگاه، ایدر، همینگاه، هم اکنون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از الگو
تصویر الگو
مدل
فرهنگ واژه فارسی سره
مردنی، در حال مرگ
فرهنگ گویش مازندرانی