جدول جو
جدول جو

معنی الانیون - جستجوی لغت در جدول جو

الانیون
(اِ)
ازکتاب دیسقوریدس و آن راسن است. غافقی در رسالۀ تریاق منسوب به جالینوس گفته است آن داروئی است در سرزمینی که آن را طریا نامند. مردم آن بلاد آن دارو را کنده و بر نوک تیرها مالند و اگر آن تیر به آدمی رسد واو را خون آلود سازد برجای بمیرد و اگر از آن بخورد، نجات یابد و گاهی از آن تیرها به شتر افکنند و بمیرد ولی اگر از آن بخورد باکی بر او نیست. (مفردات ابن بیطار ج 2ص 54) ، خطمی صحرائی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
الانیون
یونانی راسن از گیاهان دارویی
تصویری از الانیون
تصویر الانیون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشانتیون
تصویر اشانتیون
نمونۀ رایگان کالا که به منظور تبلیغ به مشتری عرضه می شود، کنایه از مقدار کمی از چیزی
فرهنگ فارسی عمید
درختی شبیه درخت بید با گل های سرخ رنگ و تخم شبیه شاهدانه که برگ و تخم آن در طب برای معالجۀ امراض ریوی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الاهیون
تصویر الاهیون
الهیون، حکمایی که در دانش خداشناسی بحث کرده اند، حکمای الهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالانیدن
تصویر پالانیدن
فشردن، پالوده کردن، افزودن
فرهنگ فارسی عمید
بعضی آن را ابرون برّی و بعضی رجل الریه نامند، نباتی است ساق آن شبیه بساق رجله، و برگ آن نیز شبیه ببرگ آن، و نزدیک برگی از برگهای آن شاخه ای میروید منشعب به شش شعبه، یا هفت شعبه، همه مملو از برگهای ریزه، و چون برگهای آن ریخته شود، رطوبت لزجی از آن ظاهر میگردد، و گل آن سفید است، و منبت آن زیر درخت انگور، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
راسن و زنجبیل شامی. (ناظم الاطباء) (لکلرک ج 1 ص 153) ، نیک دویدن اسب. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج). سخت تاختن اسب چنانکه گرد برانگیزد. (از اقرب الموارد) ، پیاپی درخشیدن برق. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، تشویق و تهییج کسی بکاری: الهبه للامر، هیّجه له. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لانْ)
نام کرسیی در ولایت (کت دنر) بندری کنار رود لگه که به مانش ریزد. دارای 6430 سکنه
لغت نامه دهخدا
تصویری از السطیون
تصویر السطیون
لاتینی تازی شده جبره جبرو از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نالانیدن
تصویر نالانیدن
بناله درآوردن، مریض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بسهولت کسی را تنبیه و مغلوب کردن (با کتک یا بحرف) : تالله خواست دست دراز کند او را مالاندم و گذاشتم کنار، چیزی را با اشتهای تمام خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلانیدن
تصویر گلانیدن
تکاندن و افشاندن دامن جامه و قالی و برگ گل و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
فرو کردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار سوزن و غیره دربدن یا در جسمی دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الواسیون
تصویر الواسیون
فرانسوی بلندا، برافرازی، برجستگی (سعید نفیسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسالیون
تصویر اسالیون
یونانی تخم کرفس کوهی کرفسینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلانیدن
تصویر چلانیدن
فشار دادن منضغط کردن عصاره گرفتن، فشار دادن و منضغط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاقیون
تصویر اخلاقیون
نیک رفتاران نیکخویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاهیون
تصویر الاهیون
حکمای الهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشانتیون
تصویر اشانتیون
نمونه کالا، مسطوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالانیدن
تصویر پالانیدن
افزودن: (همچنانکه باغبان زرد آلوی تلخ را میبرد و بر جای آن قیصی شیرین بپالاند و افزون کند) (بها الدین ولدلغ)، فشردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رلاسیون
تصویر رلاسیون
فرانسوی همگری (نسبت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشانتیون
تصویر اشانتیون
((اِ))
نمونه ای معمولا کوچک و مجانی از کالا که برای تبلیغ عرضه می شود، نمونه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلانیدن
تصویر چلانیدن
((چَ دَ))
فشار دادن، عصاره گرفتن، چلاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلانیدن
تصویر خلانیدن
فرو کردن، فرو کردن چیزی باریک و نوک تیز، خلاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلانیدن
تصویر چلانیدن
Wring
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چلانیدن
تصویر چلانیدن
tordre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چلانیدن
تصویر چلانیدن
выжимать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چلانیدن
تصویر چلانیدن
auswringen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چلانیدن
تصویر چلانیدن
викручувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چلانیدن
تصویر چلانیدن
wykręcać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چلانیدن
تصویر چلانیدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چلانیدن
تصویر چلانیدن
torcer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چلانیدن
تصویر چلانیدن
strizzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چلانیدن
تصویر چلانیدن
escurrir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی