جدول جو
جدول جو

معنی اقواس - جستجوی لغت در جدول جو

اقواس
قوس ها، تیرانداز ها، خمیدگی ها، کمان ها، جمع واژۀ قوس
تصویری از اقواس
تصویر اقواس
فرهنگ فارسی عمید
اقواس(اَقْ)
جمع واژۀ قوس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). کمانها. (آنندراج). رجوع به قوس شود
لغت نامه دهخدا
اقواس
جمع قوس کمانها
تصویری از اقواس
تصویر اقواس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقوات
تصویر اقوات
قوت ها، توان ها، نیروها، زورها، فیضهای خداوند، خوراک ها، خوردنی ها، طعام ها، روزی ها، جمع واژۀ قوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقوال
تصویر اقوال
قول ها، قلب سپاه در میدان جنگ ها، جمع واژۀ قول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقوام
تصویر اقوام
قوم ها، خویشاوندان ها، همسرها، زن ها، جمع واژۀ قوم
فرهنگ فارسی عمید
(اَقْ)
جمع واژۀ قوز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ریگ تودۀ گرد و بلند. (آنندراج). رجوع به قوز شود
لغت نامه دهخدا
(اَقْ)
جمع واژۀ قوط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رمه های گوسپندان. (آنندراج). رجوع به قوط شود
لغت نامه دهخدا
(اَقْ)
جمع واژۀ قاع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). زمین های پست و هموار نرم. (آنندراج). رجوع به قاع شود.
لغت نامه دهخدا
(اَقْ)
طوایف سفید هندی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قوت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به قوت شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بربستن بر کسی سخن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قولی بکسی منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی). بربستن گفتاری ناگفته بر کسی. بربستن بر کسی سخنی را که نگفته است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَقْ)
جمع واژۀ قوم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی خویشاوندان و فرقه ها و گروهها و طایفه ها. (ناظم الاطباء) :
چشم از آنروز که برکردم و رویت دیدم
بهمین دیده سر دیدن اقوامم نیست.
سعدی.
و رجوع به قوم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زیرک و دانا گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). علم آموزانیدن کسی را. (آنندراج) ، به قتلگاه فرستادن. (منتهی الارب). به قتلگاه بردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
موضعی بجنوب قارص، جزیره ای است متعلق بدانمارک از دوک نشین شلسویک در دریای بالتیک، بمسافت 10 میلی جنوب جزیره فیونی، طول آن 14 میل و عرض 5 میل و سکنه 10000 تن و اراضی آن بسیار حاصلخیز است. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَطْ)
جمع واژۀ طاوس. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از منتهی الارب). جمع واژۀ طاوس، پرنده ای است خوشرنگ از پرندگان. (آنندراج). و رجوع به طاوس و طواویس شود.
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
جمع واژۀ موسی ̍. تیغهای دلاکی: و یلزم صاحب النوبه باستعمال الامواس الجیدهالفولاد. (معالم القربه از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَقْ)
جمع واژۀ قوب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج قوب، بمعنی چوزه. (آنندراج). رجوع به قوب شود
لغت نامه دهخدا
(اَقْ)
جمع واژۀ قول. (آنندراج) (اقرب الموارد). قولها و گفتارها و سخنها. (ناظم الاطباء) :
اقوال مرا گر نبود باورت این قول
اندر کتب من یک یک بشمر و بنگر.
ناصرخسرو.
او بیان میکرد با ایشان فصیح
دائماً ز افعال و اقوال مسیح.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
غنی و بی نیاز شدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقواط
تصویر اقواط
جمع قوط، رمه های گوسپند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طائوس در فارسی طاووس، تاووسان خاستگاه این مرغ چنانکه در بسیاری از واژه نامه ها آمده ایران و به گفته برخی) بلاد عجم (بوده باید پذیرفت که واژه تاووس پارسی است فراشمرغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوام
تصویر اقوام
جمع قوم، خویشان، طایفه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوال
تصویر اقوال
جمع قول، سخنها، گفتارها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قوع، تلمبارها (انبارهای خشک کردن گندم و برنج و میوه ها)، جمع قاع، زمین های پست، دراز کوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوات
تصویر اقوات
جمع قوت، خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقواب
تصویر اقواب
جمع قوب، چوزه ها جوجگان
فرهنگ لغت هوشیار
گشت و گذار، تهی شدن شکم، توانگری، بی توشگی، زبانزدی در چامه سرایی و آن چنان است که پساوند (قافیه) ناجورآرند چون خورد و برد، ریسمان رنگارنگ بافتن، خالی شدن سرای، بپایان رسیدن قوت، سپری شدن، بی نیاز شدن، غنی گردیدن، تهی دست شدن، نیازمند گردیدن، (ازاضداد)، بافتن ریسمانی که تارهای آن در باریکی و کلفتی مختلف باشد، یکی از عیوب قافیه است و آن اختلاف حرکت حذو و توجیه است. نخستین مانند: هر وزیر و شاعر و مفتی که اوطوسی بود چون نظام الملک و غزالی و فردوسی بود. که فردوسی را با طوسی قافیه آورده دوم مانند: بفرق چمن ابر گسترد پر بفرش زمرد فروریخت در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقراس
تصویر اقراس
خنکاندن: خنک کردن، فسراندن: یخ زده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقباس
تصویر اقباس
زیرک و دانا گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوقاس
تصویر اوقاس
به گونه رمن خرده پاها کهتران، پیلان پراکنده، فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوات
تصویر اقوات
جمع قوت، توشه ها، خواربار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقواء
تصویر اقواء
((اِ))
در جای خشک و خالی فرود آمدن، به پایان رسیدن توشه، نیازمند شدن، تهی دست شدن، از عیوب قافیه وآن اختلاف حرکت حذو و توجیه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقوال
تصویر اقوال
جمع قول، گفتارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقوام
تصویر اقوام
تیره ها
فرهنگ واژه فارسی سره