جدول جو
جدول جو

معنی اقفاخ - جستجوی لغت در جدول جو

اقفاخ
(اِ)
گشن خواه شدن ماده گاو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فربه شدن شتر ماده در تابستان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) ، در فراخ سال رسیدن و افزون شدن شیر وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقفال
تصویر اقفال
قفل ها، کلیدان ها، جمع واژۀ قفل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ قف ّ، ابر سیاه شبیه کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(قُ)
زن گرداندام نیکوخلقت متناسب اعضاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قفا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قفا شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فزونی نهادن کسی را بر کسی.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قفر، بیابان بی آب و گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گذاشتن و بازایستادن تب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : اقلعت عنه الحمی، گذاشت او را تب و بازایستاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، از شش سالگی بهفت سالگی درآمدن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، برداشتن و افراختن بادبان کشتی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کشتی را بادبان کردن و بازایستادن. (آنندراج) ، بنا کردن قلعه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، سیر کردن و براه افتادن کشتی سواران. (از اقرب الموارد). حرکت کردن با کشتی از جایی و ترک گفتن جایی را: کان یوم اقلاعنا المذکور اول یوم من... (رحلۀ ابن جبیر). اجتزنا علیه لیلهالاحد... و هوالثامن یوم اقلاعنا من مصر. (رحلۀ ابن جبیر) ، برکندن. از بن برآوردن: بر عزم جهاد و اقلاع قلاع الحاد بعقد ارباب رنود و احتشاد جنود اشارت راند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
خالی شدن جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اندوهگن کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قفس. (دهار). رجوع به قفس شود، اندک یافتن چیزی را، اندک آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بلند کردن و برداشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن) ، برداشتن توانستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بی چیز و درویش شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ترجمان القرآن) ، فسره و لرزه گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کمی دولت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درویشی. (غیاث اللغات) ، گویند: اقل ّ رجل ٌ یقول ذلک الا زید، یعنی سوای زید کسی چنین گفتن نتواند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قفص. (ناظم الاطباء). رجوع به قفص شود
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
خداوند پنجره یا مرغ شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قفل. (منتهی الارب). جمع واژۀ قفل، درفش و نشان و کلیدانه. (ترجمان علامۀ جرجانی، ترتیب عادل بن علی) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
گماشتن بر کسی نگاه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از پس گردن کشتن گوسپند را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بزرگ منشی نمودن و تکبر کردن و مانند متکبران برنشستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَزز)
قفخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به معنی هر چیزی میان تهی زدن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به قفخ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقفال
تصویر اقفال
بازگشت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قفا، پس گردن ها پشت سر ها به پیروی داشتن، برگزیدن، فزونی نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تهی شدن، خشک شدن بی آب و گیاه شدن خشکناکی، ویرانی گشتن تهی شدن ویران گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقفاف
تصویر اقفاف
جمع قف، ابرهای سیاه از تخم رفتن از تخم افتادن ماکیان، اشک ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقفار
تصویر اقفار
((اِ))
تهی شدن، ویران گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقفال
تصویر اقفال
((اِ))
قفل کردن، حرکت کردن
فرهنگ فارسی معین