معنی اقفاس - لغت نامه دهخدا
معنی اقفاس
- اقفاس(اَ)
- جمع واژۀ قفس. (دهار). رجوع به قفس شود، اندک یافتن چیزی را، اندک آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بلند کردن و برداشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن) ، برداشتن توانستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بی چیز و درویش شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ترجمان القرآن) ، فسره و لرزه گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کمی دولت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درویشی. (غیاث اللغات) ، گویند: اقل ّ رجل ٌ یقول ذلک الا زید، یعنی سوای زید کسی چنین گفتن نتواند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا