بخشیدن ملک یا قطعۀ زمین از جانب سلطان یا خلیفه به کسی که از درآمد آن استفاده کند، ملک یا قطعه زمینی که از طرف پادشاه به کسی واگذار می شد، ملکی که عایدات آن برای هزینۀ قسمتی از سپاه اختصاص داده می شد، [عربی، جمع قطیع] قطیع
بخشیدن مِلک یا قطعۀ زمین از جانب سلطان یا خلیفه به کسی که از درآمد آن استفاده کند، مِلک یا قطعه زمینی که از طرف پادشاه به کسی واگذار می شد، ملکی که عایدات آن برای هزینۀ قسمتی از سپاه اختصاص داده می شد، [عربی، جمعِ قطیع] قطیع
گول گردیدن. (منتهی الأرب) : ارطّی فان ّ خیرک فی الرطیط، یعنی احمق باش که خیر تو در حماقت است. در حق شخصی گویند که در حماقت بخت مند وباروزی بود و در وقت تعاقل محروم و بی نصیب. (منتهی الأرب).
گول گردیدن. (منتهی الأرب) : اَرِطّی فان َّ خیرک فی الرطیط، یعنی احمق باش که خیر تو در حماقت است. در حق شخصی گویند که در حماقت بخت مند وباروزی بود و در وقت تعاقل محروم و بی نصیب. (منتهی الأرب).
جمع واژۀ اقط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اسب که پشت او پست و پس اوبلند باشد، شب دراز، مردسرافراز و بزرگ قدر و با عزت و ارجمندی پایدار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، شتری که گردن و سر او بسوی پشت مایل باشد. (آنندراج)
جَمعِ واژۀ اَقِط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اسب که پشت او پست و پس اوبلند باشد، شب دراز، مردسرافراز و بزرگ قدر و با عزت و ارجمندی پایدار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، شتری که گردن و سر او بسوی پشت مایل باشد. (آنندراج)