- اقرب
- نزدیکتر
معنی اقرب - جستجوی لغت در جدول جو
- اقرب ((اَ رَ))
- نزدیکتر
- اقرب
- نزدیک تر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع قریب نزدیکان خویشان خویشاوندان. توضیح در تداول بفتح راء گویند و صحیح نیست
قریب ها، نزدیک ها، خویش ها، خویشاوندها، جمع واژۀ قریب
نزدیکی
کژدم
پرخارش خارنده
ویران در زبانزد) عرض (سنگی است که در آن ویرانی پدید آید وآن انداختن م و ن از مفاعلین است شکافته گوش آنست که میم اول و نون آخر (مفاعیلن) را بیندازند تا (فاعیل) بماند آنرا به (مفعول) تبدیل کنند و اسم این زحاف (خرب) است و اسم جزئی که عمل (خرب) در آن واقع شود (اخرب)
گردن کلفت
پارسی تازی شده اسرب سرب از توپال ها سرب رصاص اسود ارزیز
فصیحتر، افصح، آنکه بیانش خوشتر است
سپید چرک سپید تیره
برگشته لب لب شکری
مهمان نوازتر
پیوسته ابرو، گوسپند شاخدار
کل کچل بی گیاه مو ریخته کل کچل
نزدیکان، خویشان
شمشیر درنیام نهادن، لبریز کردن لبالب کردن
خوانا کردن خوانا گردانیدن خواندن آموختن
غریبتر، عجیبتر، دورتر
نزدیکی جستن
قایق، کرجی، کشتی کوچک
اقرب، خویشان، بستگان، نزدیکان
نزدیکی جستن، نزدیک شدن، نزدیک بودن، خویشی و نزدیکی
آنکه نزدیک به کسی شده و در نزد او قرب و منزلت پیدا کرده، نزدیک شده
سرب، فلزی نرم، چکش خور، قابل تورق و کم دوام به رنگ خاکستری که در مجاورت هوا تیره و در ۳۲۷ درجه سانتی گراد حرارت ذوب می شود. برای ساختن ساچمه، گلوله، حروف چاپخانه و روکش سیم های برق به کار می رود
کژدم، جانوری زهردار و انواع آن بسیار است
کرجی بلم، آبجوی
نزدیک شده، آنکه دارای نسبت نزدیک شده باشد
((اَ رَ))
فرهنگ فارسی معین
در علم عروض آن است که میم اول و نون آخر «مفاعیلن» را بیندازند تا «فاعیل» بماند، آن را به «مفعول» تبدیل کنند و اسم این زحاف «خرب» است و اسم جزیی که عمل «خرب» در آن واقع شود «اخرب»