جدول جو
جدول جو

معنی افشاندگی - جستجوی لغت در جدول جو

افشاندگی
(اَدَ / دِ)
عمل افشاندن. ریختگی. پراکندگی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افشاندن
تصویر افشاندن
ریختن و پاشیدن، پراکنده ساختن، فشاندن، اوشاندن، افتالیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افشردگی
تصویر افشردگی
هر چیز فشرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افشانده
تصویر افشانده
پراکنده، پریشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
حالت افتاده بودن، کنایه از فروتنی، تواضع، برای مثال ز خاک آفریدت خداوند پاک / پس ای بنده افتادگی کن چو خاک (سعدی۱ - ۱۱۵)، کنایه از کمبود، نقص
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ / دِ)
خستگی. جراحت. آزردگی، در اصطلاح حقوقی فقهی تعابیر مختلف از آن بعمل آمده که همه آنها در اصل عدم توانائی فرد در تأدیۀ آنچه در ذمۀ او است متفق هستند. در قانون موقتی اصول محاکمات حقوقی، از افلاس بعدم تمکن محکوم علیه نسبت بتأدیۀ محکوم به تعبیر شده و در قانون دیگر افلاس را عدم کفایت دارایی شخص برای پرداخت مخارج عدلیه و یا بدهی او تعریف کرده و در قانون مرادف با ورشکستگی قرارگرفته و سرانجام افلاس در تحت تعریف کلی اعسار قرار گرفته و افلاس بمعنی خاص اصطلاحی منسوخ گردیده است. رجوع به قانون آئین دادرسی مدنی و قانون تجارت شود. و در فقه افلاس عبارتست از میان رفتن بیشتر دارایی و باقی ماندن مقدار ناچیز آن، چنانکه گفته اند: المفلس من ذهب خیار ماله و بقی فلسه. و در واقع مفهوم حقیقی فقهی آن است که دارایی شخص تکافوی تأدیۀ بدهی نکند، بتعبیر دیگر دارائیش از بدهی او کمتر باشد. رجوع به کتاب شرایعالاسلام شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نَنْ دَ / دِ)
عمل افشاننده. حاصل عمل افشاندن. پراکندگی. ریختگی، از دیه های انار است. (از تاریخ قم ص 137). و رجوع به همین کتاب ص 69 شود
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ نَنْ دَ / دِ)
فشاندن. بخشیدن و نثار کردن:
کنون روز پیری بدانندگی
به رای و بگنج و فشانندگی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ دَ / دِ)
حاصل عمل افساییدن. و رجوع به افسای و افساییدن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
قابل افشاندن. لایق افشاندن. و رجوع به افشاندن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ دَ / دِ)
برافراختگی. حاصل عمل افرازانیدن
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
خستگی. افگاردگی (با کاف پارسی). رجوع به این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ دَ/ دِ)
حاصل عمل افزاییدن. آنچه از افزودن حاصل آید. رجوع به افزودن و افزاییدن و افزایش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از افشاندن
تصویر افشاندن
ریختن و پاشیدن پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشانندگی
تصویر فشانندگی
بخشیدن و نثار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افشانده
تصویر افشانده
پاشیده پراکنده کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
فروتنی، تواضع و انکسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افشردگی
تصویر افشردگی
انضباط، فشردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افکندگی
تصویر افکندگی
((اَ کَ دِ))
مستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افشاندن
تصویر افشاندن
((اَ دَ))
ریختن و پاشیدن، کنایه از خرج کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
((اُ))
فروتنی، تواضع، خواری، ذلت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
خضوع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افشاندن
تصویر افشاندن
منتشر کردن، انتشار، ساطع کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
Floppiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
flaccidité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
flaccidità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
slapheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
flacidez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
Schlappheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
flacidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
松弛
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
zwiotczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
в'ялість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
вялость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
การหย่อน
دیکشنری فارسی به تایلندی