جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با افکندگی

افکندگی

افکندگی
حالت و چگونگی افکنده. فرسودگی. مذلت. حقارت. فرومایگی و بندگی و کوچکی. سقوط از بالا:
بنده با افکندگی مشّاطۀ جاه شه است
سیر با آن گندگی هم ناقد مشک ختاست.
خاقانی.
بلندی نمودن در افکندگی
فراهم شدن در پراکندگی.
نظامی.
از این سو همه زینت و زندگی
از آن سو همه آز و افکندگی.
نظامی.
ره رستگاری در افکندگیست
که خورشید جمع از پراکندگیست.
نظامی.
کاین چه زبونی و چه افکندگی است
کاه و گل این پیشۀ خربندگی است.
نظامی.
بوسه چو می مایۀ افکندگی
لب چو مسیحا نفس زندگی.
نظامی.
بندگی این باشد و دیگر هوس
بندگی افکندگیست ای هیچکس.
عطار (منطق الطیر ص 141 چ گوهرین).
- سرافکندگی، شرمندگی. شرمساری. ذلت. خواری. مقابل سربلندی.
لغت نامه دهخدا

افگندگی

افگندگی
بمعنی افتادگی. بندگی. فرسودگی. (آنندراج). افکندگی. افتادگی. فرسودگی. مذلت. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

افکندنی

افکندنی
قابل انداختن. انداختنی. ساقطکردنی. بریدنی. (یادداشت مؤلف). هر چیز که سزاوار و لایق دور انداختن باشد. (ناظم الاطباء) ، کوچکی. تواضع. شرمندگی. (یادداشت مؤلف).
- سرافکندگی، شرمندگی. خجالت زدگی
لغت نامه دهخدا

افتندگی

افتندگی
حاصل عمل افتادن. افتاده بودن. عمل آنکه افتد
لغت نامه دهخدا

فکندگی

فکندگی
افتادگی. (یادداشت مؤلف). افکنده بودن. رجوع به فکندن و فگندن شود
لغت نامه دهخدا