- افراه
- طعامی که برای زندانیان ترتیب دهند و میان آنان توزیع کنند
معنی افراه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برآسودن، درناز زیستن، تن آسانی، آسوده گرداندن
بیزاری، ناخوش داشت، واداشت
زیاده روی
کسان، همگان
مانده سخنی در گفتن ماندن درماندگی در سخن
دهانها
جمع فراغ، ماژها
خودپسند
از حد درگذرانیدن، زیاده روی کردن
عطا دادن کسی را
باز ایستادن، دشیاد (غیبت کردن) زشت یادی، تیز کردن، ویستر گستردن (ویسترگ فرش)
چادر، خیمه، دیوار، جمع فرس، اسبها
بلندی
گریزانیدن
جمع فرد، تنها و طاق و ضد زوج
بچه مرغ، جوجه مرغ
جمع فرح، شادی ها شاد انگیزی شاداندن شاد کردن
واگشادن آزادی گروگانیک (مشروط)
سخن چینی
اصلاح کردن، امر به اصلاح کردن
یاد دادن
به کار خلاف میل کسی را واداشتن و مجبور کردن
مونث امرو، زن، نسا مونث امرء زن، جمع نسا نسوه نسوان
ساحل کنار دریا
فم ها، دهان ها، جمع واژۀ فم
فرخ ها، جوجه ها، جمع واژۀ فرخ
کسی را به زور و ستم به کاری وا داشتن، کسی را خلاف میل او به کاری مجبور کردن، بی میلی، تنفر
خیمۀ بزرگ، بارگاه، سراپرده، خرگاه، خبا، خرگه، هواری، فسطاط
جمع واژۀ فرس، فرس ها
جمع واژۀ فرس، فرس ها
از حد درگذشتن، از حد و اندازه تجاوز کردن، زیاده روی کردن، زیاده روی
فردها، یگانه ها، بی همتاها، بی نظیرها، انسان ها، شخص ها، تک ها، تنهاها، خالی ها، جمع واژۀ فرد
پسوند متصل به واژه به معنای افراخته مثلاً سرافراز، گردن افراز، مقابل نشیب، فراز، بالا
جمع فوه، دهان ها، اصناف، ادویه های خوشبو که در اغذیه ریزند