معنی افواه
افواه
فم ها، دهان ها، جمع واژۀ فم
تصویر افواه
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با افواه
افواه
افواه
دهانها
فرهنگ لغت هوشیار
افواه
افواه
جمع فوه، دهان ها، اصناف، ادویه های خوشبو که در اغذیه ریزند
فرهنگ فارسی معین
افواه
افواه
ج ِفوه، بمعنی دندان.
لغت نامه دهخدا
افهاه
افهاه
مانده سخنی در گفتن ماندن درماندگی در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
افواهی
افواهی
دهان گشته زبانی سرزبانی مطلبی که دهان بدهان گشته است
فرهنگ لغت هوشیار
افواها
افواها
دهان به دهان زبانی شنیدن مطلبی که دهان بدهان نقل شود
فرهنگ لغت هوشیار
افواق
افواق
جمع فوق، سوفارها
فرهنگ لغت هوشیار
افواج
افواج
جمع فوج، گروه، جماعات
فرهنگ لغت هوشیار
افقاه
افقاه
یاد دادن
فرهنگ لغت هوشیار