جدول جو
جدول جو

معنی افدا - جستجوی لغت در جدول جو

افدا(اِ)
اسب را در چراگاه فراگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
افدا
تنومند شدن، پذیرفتن سربها
تصویری از افدا
تصویر افدا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اردا
تصویر اردا
(پسرانه)
نام موبدی در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از افرا
تصویر افرا
(دخترانه)
درختی که برگهای پنجه ای و میوه بالدار دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اشدا
تصویر اشدا
شدیدها، سخت ها، تندها، سختگیرها، جمع واژۀ شدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افرا
تصویر افرا
درختی شبیه درخت چنار، پرشاخ و برگ و سایه افکن با برگ های پنجه ای و دارای بریدگی بسیار که بلندیش تا ۲۰ متر می رسد و چوب آن در مبل سازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهدا
تصویر اهدا
هدیه فرستادن، هدیه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افنا
تصویر افنا
نیست کردن، نابود کردن، نیستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعدا
تصویر اعدا
عدوها، خصم ها، دشمن ها، جمع واژۀ عدو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابدا
تصویر ابدا
هرگز، هیچ گاه، همیشه، برای همیشه، جاودانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افشا
تصویر افشا
فاش کردن، آشکار کردن، پراکنده ساختن، فاش شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افزا
تصویر افزا
افزودن، پسوند متصل به واژه به معنای افزاینده مثلاً بهجت افزا، روح افزا، غم افزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اودا
تصویر اودا
ودیدها، دوست ها، دوست دارنده ها، جمع واژۀ ودید
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ثَ)
رقصانیدن پسر خود را، شکافتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطع کردن و شکافتن چیزی را بصلاح یا بفساد. و عن الکسائی: افریت الادیم قطعته علی جهه الاصلاح. یقال: قد افریت و مافریت، ای افسدت و مااصلحت. (از اقرب الموارد). بریدن و شکافتن یا تباهی کردن. (المصادر زوزنی). بریدن ادیم بر وجه افساد و شکافتن. (تاج المصادر بیهقی) ، نکوهیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ملامت کردن. (از اقرب الموارد) ، بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال:افریت الاوداج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کفانیدن گرگ شکم گوسفند را، بریدن پوست را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گران ودشوار یافتن کار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سست گردیدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تننده افتادن در آوند و خنور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تندا یعنی عنکبوت افتادن در آوند و خنور. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خرمابنی است در کوه قطن. و نام آبی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِثْ ثِ)
جامه را رنگ سرخ سیر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیر رنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ فدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از اندا
تصویر اندا
ترکی مغولی دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدا
تصویر اهدا
هدیه دادن هدیه فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اودا
تصویر اودا
جمع وادی، دره ها، رودها جمع ودید دوستان دوستداران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افزا
تصویر افزا
در ترکیب بمعنی افزاینده آید: روح افزا غم افزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسا
تصویر افسا
رام کننده و افسونگر، چشم بد
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار کردن، آشکارگری پرده دری نیکژ آشکار کردن، فاش نمودن پدید ساختن: افشا اسرار، آشکار کردن، فاش نمودن پدید ساختن: افشا اسرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افضا
تصویر افضا
یکی کردن پس و پیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افدر
تصویر افدر
عمو، برادر پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتا
تصویر افتا
فتوی دادن حکم صادر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افنا
تصویر افنا
نیست کردن، نابود گردانیدن، نیستی، نابودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعدا
تصویر اعدا
جمع عدو دشمنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردا
تصویر اردا
هک کردن هک ساختن نابود کردن نیست گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
هرگز هیچگاه هگرز کتارچه آغاز کردن آغازیدن ابتدا کردن شروع کردن سر کردن سر گرفتن ابتداء، کارنو و نخستین آوردن نو آفریدن، آشکار کردن پیدا کردن چیزی را. ظرف زمان است برای تاکید در مستقبل نفیا و اثباتا همیشه جاویدان، هرگز هگرز هیچ هیچوقت، بهیچ روی بهیچوجه معاذالله پر گس پر گست
فرهنگ لغت هوشیار
نکوهیدن، بریدن، شکافتن درختی از تیره افراها جزو افراها جزو تیره های نزدیک بگل سرخیان که درختی است تنومند با برگهای پنجه یی که در باغها و جنگلها میروید اسپندان بوسیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکدا
تصویر اکدا
زفتی، گدامنشی
فرهنگ واژه فارسی سره