افشا افشا آشکار کردن، آشکارگری پرده دری نیکژ آشکار کردن، فاش نمودن پدید ساختن: افشا اسرار، آشکار کردن، فاش نمودن پدید ساختن: افشا اسرار فرهنگ لغت هوشیار
افشا افشا آشکارکردگی. فاش کردگی. انتشار. (ناظم الاطباء). افشاء. رجوع به افشاء شود: چشم از عوایب زیردستان بپوشند و در افشای جرایم کهتران نکوشند. (گلستان) لغت نامه دهخدا
احشا احشا جمع حشا، اندرونه جمع حشا آنچه در سینه و شکم باشد از دل و جگر و معده و روده اندرونه فرهنگ لغت هوشیار
ارشا ارشا دول را ریسمان بستن (دول دلو تازی شده)، پاره دادن پارک دادن (پارک رشوه)، شیردادن رشوه دادن پول دادن یا هدیه دادن بکسی برای اجرای منظوری خاص فرهنگ لغت هوشیار