جدول جو
جدول جو

معنی افحام - جستجوی لغت در جدول جو

افحام
(اِ)
بازداشتن اندوه کسی را از شعرگوئی. (ناظم الاطباء). از شعرگوئی بازداشتن کسی را اندوه. (منتهی الارب) ، باریک شکم کف پا که بزمین نرسد. (منتهی الارب) (آنندراج). کف پای باریک شکم که بزمین نرسد. (ناظم الاطباء) ، جمل افدع، شتر سپل برآمده کج مابین ران و قدم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فدعاء، مؤنث. (آنندراج) ، اسبی که سرین وی برتر باشد از دیگران. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارحام
تصویر ارحام
رحم ها، نزدیکان نسبی، بستگان، جمع واژۀ رحم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افهام
تصویر افهام
فهم ها، دریافتن ها، درک کردن ها، علم ها، دانش ها، جمع واژۀ فهم
فرهنگ فارسی عمید
(اِتْ تِ)
شراب شبانگاهی خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). شراب شبانگاهی نوشیدن. (ناظم الاطباء) ، پوستین پوشیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). چون واوی باشد، پوستین پوشیدن. (ناظم الاطباء). جبه پوشیدن. تقول: ’المفتری لایجد البرد’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اقامت کردن و ایستادن در جایی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فهمانیدن. (منتهی الارب). فهمانیدن و دریابانیدن. (آنندراج). دریابانیدن. (مقدمۀ لغت میرسیدشریف جرجانی) (زمخشری) (المصادر زوزنی). دریاوانیدن. (تاج المصادر بیهقی). فهمانیدن و دریافت کنانیدن. فهماندن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ فهم. (ناظم الاطباء) :
ای دریغا عرصۀ افهام خلق
سخت تنگ آمد ندارد خلق حلق.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
قحطزده گردیدن در زمین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). قحطزده گردیدن مردمان بیابان نشین و سپس در زمین و یا کشت و یا علف درآمدن. (ناظم الاطباء) ، چیزی اندک یا مال. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
پر کردن از بوی خوش مکان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جای کسی را ببوی خوش پر کردن. (از اقرب الموارد) ، عاریت دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ستور بعاریت دادن برای سواری. (المصادر زوزنی) (یادداشت مؤلف). ستور بعاریت فرادادن. (تاج المصادر بیهقی) ، مباح کردن پشت ستور را جهت برنشستن وبارکشی، پشت و پهلو داشتن شکار بسوی شکاری و قادر گردانیدن بر انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قادر گردانیدن صید کسی را بر شکار کردن از سوی خود. (از اقرب الموارد) ، بعاریت دادن زمین برای زراعت. (از اقرب الموارد) ، بازایستادن. (تاج المصادر بیهقی) ، بصحرا بیرون شدن، خالی شدن جای، بی نانخورش شدن طعام. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
انبوهی کردن. (غیاث اللغات از منتخب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پر کردن خنور و مانند آن را. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پر کردن. (المصادر زوزنی). پر کردن ظروف. (یادداشت مؤلف) ، یک تن از مردم افغانستان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِثْ ثِ)
جامه را رنگ سرخ سیر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیر رنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اِثْ)
رسیدن بچه بوقت بازکردن از شیر. (آنندراج). هنگام بازداشتن کودک از شیر رسیدن. (ناظم الاطباء). رسیدن بچه وقت بازشدن از شیر. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازایستادن باران و تب. (منتهی الارب) (آنندراج). بازایستادن باران. قطع شدن تب. (ناظم الاطباء). واایستادن باران و تب. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پر کردن حوض و خنور را. این لغت هذیله باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پر کردن. (تاج المصادر بیهقی). پر کردن آوند. پر کردن ظرف
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بزرگ گردانیدن. (آنندراج). بزرگ داشتن. (ناظم الاطباء) ، سبکی و چالاکی نمودن در خدمت. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، دفعکردن و راندن و جستن. (آنندراج). دفع کردن و راندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سخت جوش زدن دیگ، سخت شدن گرما. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). افر. (آنندراج) ، نشاط کردن شتر و فربه شدن بعد از مشقت و لاغری. افر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نشاطی شدن و فربه شدن شتر از پس لاغری. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بعاریت دادن گشن. (ناظم الاطباء). گشن بعاریت دادن. (منتهی الارب) (آنندراج). بز بکسی عاریت دادن. (از اقرب الموارد). فحل دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، شلوار و پایجامه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ مومْ /مِ مومْ)
ریختن، چنانکه ابر و آسمان باران را: اسحمت السماء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
خداوند پیه بسیار شدن، مانند الحام که بمعنی خداوند گوشت بسیار شدن است.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رحم و رحم. زهدان ها. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) : اﷲ یعلم ما تحمل کل انثی و ما تغیض الارحام و ماتزداد و کل شی ٔ عنده بمقدار. (قرآن 8/13) ، خدا میداند آنچه برمیدارد هر زنی و آنچه بکاهد رحمها (زهدان ها) و آنچه زیاد سازد و هر چیزی نزد او به اندازه ایست. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 3 ص 171).
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
فحش گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). فحش گفتن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارحام
تصویر ارحام
رحم، خویشان، زهدانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحام
تصویر الحام
فربهیدن گوشت نو آوردن، گوشت خوراندن، دانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افصام
تصویر افصام
ایستادن باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افحاج
تصویر افحاج
دست پاچگی، بازگشت، گریز، چشم پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افحاش
تصویر افحاش
فحش گفتن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افخام
تصویر افخام
بزرگ گردانیدن، بزرگ داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
درگیر کردن درافکندن به سختی در میان آوردن ناگاه کسی را در کاری افکندن بی اندیشه، در افکندن بسختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افهام
تصویر افهام
فهمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشحام
تصویر اشحام
پیه خوراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقحام
تصویر اقحام
((اِ))
ناگاه کسی را در کاری افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افهام
تصویر افهام
((اَ))
جمع فهم، دانش ها، فهم ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افهام
تصویر افهام
((اِ))
یاد دادن، فهماندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارحام
تصویر ارحام
((اَ))
جمع رحم، زهدان ها، خویشان، اعضاء خانواده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارحام
تصویر ارحام
((اِ))
مهربانی کردن، بخشایش آوردن
فرهنگ فارسی معین