پر کردن از بوی خوش مکان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جای کسی را ببوی خوش پر کردن. (از اقرب الموارد) ، عاریت دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ستور بعاریت دادن برای سواری. (المصادر زوزنی) (یادداشت مؤلف). ستور بعاریت فرادادن. (تاج المصادر بیهقی) ، مباح کردن پشت ستور را جهت برنشستن وبارکشی، پشت و پهلو داشتن شکار بسوی شکاری و قادر گردانیدن بر انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قادر گردانیدن صید کسی را بر شکار کردن از سوی خود. (از اقرب الموارد) ، بعاریت دادن زمین برای زراعت. (از اقرب الموارد) ، بازایستادن. (تاج المصادر بیهقی) ، بصحرا بیرون شدن، خالی شدن جای، بی نانخورش شدن طعام. (آنندراج)