از دست کسی گرفتن چیزی را. (منتهی الارب). از دست کسی چیزی گرفتن. (ناظم الاطباء). چیزی از دست کسی گرفتن. قال ابن فارس: الفاء و اللام و الصاد لیس بشی ٔ و هذا اصح فهو من الابدال. و الاصل المیم. (از اقرب الموارد) ، بناگاه درآمدن بر کسی. مفاجاه. (منتهی الارب)
از دست کسی گرفتن چیزی را. (منتهی الارب). از دست کسی چیزی گرفتن. (ناظم الاطباء). چیزی از دست کسی گرفتن. قال ابن فارس: الفاء و اللام و الصاد لیس بشی ٔ و هذا اصح فهو من الابدال. و الاصل المیم. (از اقرب الموارد) ، بناگاه درآمدن بر کسی. مفاجاه. (منتهی الارب)
اکتلا. پاس داشتن خود را از کسی. گویند: اکتلئت منهم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). پاس داشتن. (آنندراج). در خواب نشدن. (آنندراج) ، تفته شدن و بی آرام شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیک ستودن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مبالغه کردن در وصف خود بدون داشتن عمل. (از اقرب الموارد)
اکتلا. پاس داشتن خود را از کسی. گویند: اکتلئت منهم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). پاس داشتن. (آنندراج). در خواب نشدن. (آنندراج) ، تفته شدن و بی آرام شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیک ستودن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مبالغه کردن در وصف خود بدون داشتن عمل. (از اقرب الموارد)
ابتلا. آزمودن. بیازمودن. آزمایش. امتحان. آزمایش کردن. خبر پرسیدن. اختبار. (از آنندراج) ، در بلا و رنج افکندن. مبتلا کردن. گرفتار و دچار رنجی کردن، در بلا افتادن. گرفتاری. (از آنندراج) : گفت رنج احمقی قهر خداست رنج کوری نیست قهر، آن ابتلاست ابتلا رنجیست کان رحم آورد احمقی رنجیست کان زخم آورد. مولوی. ابتلایم می کنی آه الغیاث ای ذکور از ابتلایت چون اناث. مولوی. آفتابی نام تو مشهور و فاش چه زیان است ار بکردم ابتلاش. مولوی. مروحه ی تقدیر ربانی چرا پر نباشد ز امتحان و ابتلا. مولوی. فضلها دزدیده اند این خاکها ما مقر آریمشان در ابتلا. مولوی. از جمادی بی خبر سوی نما وز نما سوی حیات و ابتلا. مولوی. چونکه صانع خواست ایجاد بشر ازبرای ابتلای خیر و شر جبرئیل صدق را فرمود رو مشت خاکی از زمین بستان گرو. مولوی. ، آب بدهان گرفتن، آب به بینی گرفتن، مسواک کردن، موی شارب باز کردن، تقصیر کردن، موی زهار ستردن، استنجا کردن، ناخن گرفتن، موی بن بغل تراشیدن، اختیار کردن، سوگند خوردن، دانستن و حقیقت چیزی دریافتن، شناخته گردیدن، تکلیف به امر شاق، ختنه کردن
ابتلا. آزمودن. بیازمودن. آزمایش. امتحان. آزمایش کردن. خبر پرسیدن. اختبار. (از آنندراج) ، در بلا و رنج افکندن. مبتلا کردن. گرفتار و دچار رنجی کردن، در بلا افتادن. گرفتاری. (از آنندراج) : گفت رنج احمقی قهر خداست رنج کوری نیست قهر، آن ابتلاست ابتلا رنجیست کان رحم آورد احمقی رنجیست کان زخم آورد. مولوی. ابتلایم می کنی آه الغیاث ای ذکور از ابتلایت چون اناث. مولوی. آفتابی نام تو مشهور و فاش چه زیان است ار بکردم ابتلاش. مولوی. مِرْوَحه ی ْ تقدیر ربانی چرا پر نباشد ز امتحان و ابتلا. مولوی. فضلها دزدیده اند این خاکها ما مقر آریمشان در ابتلا. مولوی. از جمادی بی خبر سوی نما وز نما سوی حیات و ابتلا. مولوی. چونکه صانع خواست ایجاد بشر ازبرای ابتلای خیر و شر جبرئیل صدق را فرمود رو مشت خاکی از زمین بستان گرو. مولوی. ، آب بدهان گرفتن، آب به بینی گرفتن، مسواک کردن، موی شارب باز کردن، تقصیر کردن، موی زهار ستردن، استنجا کردن، ناخن گرفتن، موی بن بغل تراشیدن، اختیار کردن، سوگند خوردن، دانستن و حقیقت چیزی دریافتن، شناخته گردیدن، تکلیف به امر شاق، ختنه کردن
خویشتن را واخریدن. (تاج المصادر بیهقی). خویشتن را بازخریدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). سر خریدن و سربها دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نجات دادن کسی را از اسارت با دادن مالی. (از اقرب الموارد). بازخریدن جان. سرخرید دادن. فدیه. فداء دادن. (یادداشت بخط مؤلف) ، بقهر گرفتن همه حق خود را از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). همه حق خود را از کسی بزور گرفتن. (از اقرب الموارد)
خویشتن را واخریدن. (تاج المصادر بیهقی). خویشتن را بازخریدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). سر خریدن و سربها دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نجات دادن کسی را از اسارت با دادن مالی. (از اقرب الموارد). بازخریدن جان. سرخرید دادن. فدیه. فداء دادن. (یادداشت بخط مؤلف) ، بقهر گرفتن همه حق خود را از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). همه حق خود را از کسی بزور گرفتن. (از اقرب الموارد)