جدول جو
جدول جو

معنی افتلاء - جستجوی لغت در جدول جو

افتلاء
(اِتْ تِ)
از شیر باز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی). شیرخوار را از شیر بازگرفتن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَمْ بَ فَ / فِ)
بریدن بشمشیر.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ فلو، بمعنی خرکره و اسب کرۀ یکساله از شیر بازکرده، فلوه مؤنث آن است. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
از شیر باز کردن، آسمانی. آنکه یا آنچه در افلاک باشد:
تویی چشم روشن کن خاکیان
نوازندۀ جان افلاکیان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
آشکار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و به این معنی یایی باشد. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایتلاء شود
لغت نامه دهخدا
(شُ پَ)
بچیزی که بر تو عرضه کنند نگریستن. (تاج المصادر) (زوزنی). نگریستن بسوی چیزی بتأمل. دیدن.
لغت نامه دهخدا
(اِتْ)
بازدوختن توشه دان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دوباره دوختن درز مشک (قربه). (از اقرب الموارد) ، مردن به بسیاری هکچه. (منتهی الارب). گویند:مردن بر اثر بسیاری فواق است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
ببدیهه گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دروقت چیزی گفتن چون شعر و مانند آن. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پاره ای از مال گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاره ای از مال کسی بستدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَتْیْ)
از دست کسی گرفتن چیزی را. (منتهی الارب). از دست کسی چیزی گرفتن. (ناظم الاطباء). چیزی از دست کسی گرفتن. قال ابن فارس: الفاء و اللام و الصاد لیس بشی ٔ و هذا اصح فهو من الابدال. و الاصل المیم. (از اقرب الموارد) ، بناگاه درآمدن بر کسی. مفاجاه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تیا)
ناگاه شدن در کاری. (منتهی الارب) (آنندراج). ناگاه در کاری واقع شدن. (ناظم الاطباء) ، براه فج رفتن، میان هر دو پا گشاده گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) ، سرگین انداختن شترمرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تیا)
سخن شگفت آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). امر شگفت آوردن. (از اقرب الموارد) ، فاجر یافتن کسی را، دروغ بربافتن، زنا کردن، ناگرویدن و میل کردن از حق، مال بسیار آوردن، بیرون آوردن آب چشمه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ)
رخنه شدن و هزیمت خوردن لشکر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رخنه گردیدن و هزیمت یافتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ آ)
بریدن بینی کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا ساختن بینی کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اکتلا. پاس داشتن خود را از کسی. گویند: اکتلئت منهم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). پاس داشتن. (آنندراج). در خواب نشدن. (آنندراج) ، تفته شدن و بی آرام شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیک ستودن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مبالغه کردن در وصف خود بدون داشتن عمل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتلاء. سوگند خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(یَ بَ)
بلند شدن. (منتهی الارب) (از منتخب از غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). علو. (المصادر زوزنی) ، اضطراب کردن در عمل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در کار اضطراب کردن. (از اقرب الموارد) ، پیوسته بودن بر کاری، بکار آوردن، آبادان کردن زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَسْوْ)
رجوع به امتلا شود، خواربار آوردن جهت کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خواربار آوردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مَ هََ نِهْ)
روغن کشیدن از مسکه. (منتهی الارب). مسکه را روغن کردن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
در پی کردن. (منتهی الارب). پی درپی آوردن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شتافتن و شتابی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتاب کردن در حرکت: اغتلی البعیر اغتلاءً، اسرع فی سیره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
ابتلا. آزمودن. بیازمودن. آزمایش. امتحان. آزمایش کردن. خبر پرسیدن. اختبار. (از آنندراج) ، در بلا و رنج افکندن. مبتلا کردن. گرفتار و دچار رنجی کردن، در بلا افتادن. گرفتاری. (از آنندراج) :
گفت رنج احمقی قهر خداست
رنج کوری نیست قهر، آن ابتلاست
ابتلا رنجیست کان رحم آورد
احمقی رنجیست کان زخم آورد.
مولوی.
ابتلایم می کنی آه الغیاث
ای ذکور از ابتلایت چون اناث.
مولوی.
آفتابی نام تو مشهور و فاش
چه زیان است ار بکردم ابتلاش.
مولوی.
مروحه ی تقدیر ربانی چرا
پر نباشد ز امتحان و ابتلا.
مولوی.
فضلها دزدیده اند این خاکها
ما مقر آریمشان در ابتلا.
مولوی.
از جمادی بی خبر سوی نما
وز نما سوی حیات و ابتلا.
مولوی.
چونکه صانع خواست ایجاد بشر
ازبرای ابتلای خیر و شر
جبرئیل صدق را فرمود رو
مشت خاکی از زمین بستان گرو.
مولوی.
، آب بدهان گرفتن، آب به بینی گرفتن، مسواک کردن، موی شارب باز کردن، تقصیر کردن، موی زهار ستردن، استنجا کردن، ناخن گرفتن، موی بن بغل تراشیدن، اختیار کردن، سوگند خوردن، دانستن و حقیقت چیزی دریافتن، شناخته گردیدن، تکلیف به امر شاق، ختنه کردن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خویشتن را واخریدن. (تاج المصادر بیهقی). خویشتن را بازخریدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). سر خریدن و سربها دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نجات دادن کسی را از اسارت با دادن مالی. (از اقرب الموارد). بازخریدن جان. سرخرید دادن. فدیه. فداء دادن. (یادداشت بخط مؤلف) ، بقهر گرفتن همه حق خود را از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). همه حق خود را از کسی بزور گرفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
ناگاه برآمدن بر کسی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ناگهانی هجوم بردن و درآمدن برکسی. (از اقرب الموارد). مفاجاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فتوی دادن، در مسئله ای، وچردادن، (وچر فتوا) جوان شدن، فتوی دادن، حکم صادر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتلا
تصویر افتلا
از شیر گرفتن، پروردن، نگاهداشتن، نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتلاق
تصویر افتلاق
شگفت سخنی، سخت کوشی، شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتلاء
تصویر امتلاء
((اِ تِ))
پر شدن، پری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتلاء
تصویر اعتلاء
((اِ تِ))
برتری یافتن، بلند شدن، بلندی، برتری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتراء
تصویر افتراء
((اِ تِ))
تهمت زدن، بهتان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتلاء
تصویر ابتلاء
((اِ تِ))
دچار شدن، در بلا افتادن، مورد آزمایش قرار دادن، امتحان کردن، گرفتاری، مصیبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتلاء
تصویر اکتلاء
بیدارمانی، پاس داشت، پرهیز
فرهنگ واژه فارسی سره
گرفتاری، مصیبت، دچار، گرفتار، آزمایش، آزمون، امتحان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تهمت، افترا
دیکشنری عربی به فارسی