جدول جو
جدول جو

معنی افائید - جستجوی لغت در جدول جو

افائید
(اَ)
جمع واژۀ افؤود، یعنی کوماج و جای کوماج در خاکستر گرم. (از اقرب الموارد). رجوع به افؤود شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اناهید
تصویر اناهید
زهره، دومین سیارۀ منظومۀ شمسی که قدما آنرا سعد می دانستند و به خنیاگری نسبت می دادند، ناهید، ونوس، بیدخت، بغدخت، بیلفت، خنیاگر فلک، مطربۀ فلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اساتید
تصویر اساتید
استادها، آموزگارها، آموزنده ها، معلمان عالی رتبۀ دانشگاه، سرکارگران یا کارفرمایان در کارگاه صنعتی، رئیس ها در برخی از بازی های کودکان، جمع واژۀ استاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسانید
تصویر اسانید
اسنادها، نسبت دادن ها، منسوب کردن ها، جمع واژۀ اسناد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افاعیل
تصویر افاعیل
در علم عروض ارکان و اجزای اوزان شعر (فعولن، مفاعیلن، مستفعلن و فاعلاتن) که بقیۀ اجزا از این ها گرفته می شود، فعل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اناشید
تصویر اناشید
اشعاری که در محافل برای یکدیگر می خواندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افانین
تصویر افانین
فنن ها، شاخه های درخت، جمع واژۀ فنن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افاویه
تصویر افاویه
افواه، فم ها، دهان ها، جمع فم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطفائیه
تصویر اطفائیه
آتش نشانی، فرونشاندن آتش، نهادی با نیروی متخصص که متصدی خاموش کردن آتش است، اطفائیه، آتش نشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغارید
تصویر اغارید
آوازهای خوش و طرب انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
موضعی است در راه ربذه. (منتهی الارب). تپه هائی است سفیدبه قفار که بر سر راه آنکه از جانب نخل طریق ربذه بپیماید، قرار میگیرد. و نام آن در ابیات زیر آمده:
نظرت الیها و هی تحدی عشیه
فاتبعتهم طرفی حیث تیمما
تروع باکناف الافاهید عیرها
نعاما و حقبا بالفدافد صیما
ظعائن یشفین السقیم من الجوی
به و یخبلن الصحیح المسلّما.
(از معجم البلدان) ، واقع و حادث شده بودن. رخ داده بودن:
مرا کار افتاده بود آن زمان
زدم بانگ بر لشکر بدگمان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باقیمانده های خونبها. (منتهی الارب). باقیمانده های دیه ها. گویا جمع واژۀ امکود باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع افواه، دهان ها، دارچین جمع افوه و جمع ال، جمع فوه. دهانها، داروهای خوشبو که در غذا ریزند توابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاوید
تصویر اجاوید
جمع جواد، اسپان نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقائید
تصویر مقائید
جمع مقید، بستنگاهان بند شدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسانید
تصویر اسانید
تزده ها نورده ها یافته ها، جمع اسناد جمع در جمع سند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انادید
تصویر انادید
به گونه رمن پراکندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطفائیه
تصویر اطفائیه
آتش نشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغارید
تصویر اغارید
آواز و خواندن پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افانین
تصویر افانین
جمع افنون، شاخه ها، هنرها جمع افنان و جمع ال، جمع شاخه های درخت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع افعال، پویه ها جمع افعال جمع الجمع. فعل فعلها کنشها کردارها. یا افاعیل عروضی. ارکان عروضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاریز
تصویر افاریز
جمع افریز، یونانی به تازی رفته بر زین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفافید
تصویر سفافید
جمع سفود، سیخ ها با بزن ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع انشوده، سرودها جمع انشوده اشعاری که در محفلی برای یکدیگر بخوانند سرودها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناهید
تصویر اناهید
ناهید و ستاره زهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انائیت
تصویر انائیت
منی انانیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساتید
تصویر اساتید
استادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسانید
تصویر اسانید
جمع اسناد، در علم نحو عبارتست از ایتاع و نسبت تامه بین دو کلمه، مانند نسبت خبر به مبتداء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اساتید
تصویر اساتید
جمع استاد، استادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افانین
تصویر افانین
((اَ نِ))
شاخه درخت، انواع سخن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افاعیل
تصویر افاعیل
جمع افعال، جج فعل، فعل ها، کنش ها، کردارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغارید
تصویر اغارید
((اَ رِ))
جمع اغروده، آواز پرندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اناهید
تصویر اناهید
ناهید، زهره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اناشید
تصویر اناشید
جمع انشوده، اشعاری که در مدح یکدیگر خوانند، سرودها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اساتید
تصویر اساتید
استادان
فرهنگ واژه فارسی سره