سن افرم، از پدران کلیسا است که در نزی بیس در بین النهرین متولد گشت و به سال 373 میلادی درگذشت. (از لاروس) ، دویدن، پراکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). واپراکندن. (المصادر زوزنی) ، دور شدن از چیزی و یکسو گردیدن از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) نام مردی است و او را مسجدی است جامعالمعبر. (منتهی الارب). شخصی که مسجد جامعی در مصر بنا کرده. (ناظم الاطباء)
سن افرم، از پدران کلیسا است که در نزی بیس در بین النهرین متولد گشت و به سال 373 میلادی درگذشت. (از لاروس) ، دویدن، پراکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). واپراکندن. (المصادر زوزنی) ، دور شدن از چیزی و یکسو گردیدن از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) نام مردی است و او را مسجدی است جامعالمعبر. (منتهی الارب). شخصی که مسجد جامعی در مصر بنا کرده. (ناظم الاطباء)
اقوش... رجوع به تاریخ رشیدی ص 40 و 54 شود، فر و زیبائی. (ناظم الاطباء). فر و نیکوئی. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). فر و زیبائی و حشمت. (مجمعالفرس). چون زیبائی باشد. (لغت فرس اسدی) : فر و افرنگ بتو گیرد دین منبر از خطبۀتو آراید. دقیقی. ز خاک پای تو دارد سر فلک افسر ز حسن رای تو دارد عروس ملک افرنگ. منصور شیرازی. خسرو پردل ستوده سیر پادشازادۀ بزرگ افرنگ. فرخی. جهان خیره ماند ز فرهنگ او از آن برزبالا و اورنگ او. عنصری. ، حشمت. (آنندراج) (ناظم الاطباء). زیبائی و حشمت. (برهان). حشمت و زیبائی. (اوبهی) (هفت قلزم). زیبائی. (شرفنامۀ منیری) (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). زیبائی و فر. (مؤید الفضلاء). زیب و فر. (فرهنگ رشیدی)
اقوش... رجوع به تاریخ رشیدی ص 40 و 54 شود، فر و زیبائی. (ناظم الاطباء). فر و نیکوئی. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). فر و زیبائی و حشمت. (مجمعالفرس). چون زیبائی باشد. (لغت فرس اسدی) : فر و افرنگ بتو گیرد دین منبر از خطبۀتو آراید. دقیقی. ز خاک پای تو دارد سر فلک افسر ز حسن رای تو دارد عروس ملک افرنگ. منصور شیرازی. خسرو پردل ستوده سیَر پادشازادۀ بزرگ افرنگ. فرخی. جهان خیره ماند ز فرهنگ او از آن برزبالا و اورنگ او. عنصری. ، حشمت. (آنندراج) (ناظم الاطباء). زیبائی و حشمت. (برهان). حشمت و زیبائی. (اوبهی) (هفت قلزم). زیبائی. (شرفنامۀ منیری) (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). زیبائی و فر. (مؤید الفضلاء). زیب و فر. (فرهنگ رشیدی)
آخر. انجام. فرجام. عاقبت. آفدم. (یادداشت بخط مؤلف). و رجوع به آفدم شود: چه بایدت کردن کنون به افدم مگر خانه روبی چو روبه بدم. بوشکور. گرچه هر روز اندکی برداردش بافدم روزی بپایان آردش. رودکی، گران ساختن وام کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گران کردن کسی را به وام. (المصادر زوزنی). گران کردن وام کسی را. (تاج المصادر بیهقی)
آخر. انجام. فرجام. عاقبت. آفدم. (یادداشت بخط مؤلف). و رجوع به آفدم شود: چه بایدت کردن کنون به افدم مگر خانه روبی چو روبه بدم. بوشکور. گرچه هر روز اندکی برداردش بافدم روزی بپایان آردش. رودکی، گران ساختن وام کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گران کردن کسی را به وام. (المصادر زوزنی). گران کردن وام کسی را. (تاج المصادر بیهقی)
مرد پیش برآمده دندان پیشین بالائین، یا بر خلاف آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فقماء مؤنث آن است. (آنندراج). آنکه دندانهای زیرینش از دندانهای زورین برآمده. (المصادر زوزنی). کژدهن. (دستوراللغه) : یزید بن عبدالملک کان افقم. (صبح الاعشی).
مرد پیش برآمده دندان پیشین بالائین، یا بر خلاف آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فقماء مؤنث آن است. (آنندراج). آنکه دندانهای زیرینش از دندانهای زورین برآمده. (المصادر زوزنی). کژدهن. (دستوراللغه) : یزید بن عبدالملک کان افقم. (صبح الاعشی).