- اغور
- گودتر
معنی اغور - جستجوی لغت در جدول جو
- اغور ((اُ))
- برکت، شگون، اغر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لکلک
آبشار
((وَ))
فرهنگ فارسی معین
لک لک، لقلق، زاغور، حاجی لک لک، پرنده ای است با پاهای بلند و گردن دراز که در جاهای بلند لانه درست می کند و خزندگان و حشرات را شکار می کند، کنایه از سخنان هرزه و یاوه
سیه چشم آهو چشم، اورمزد (مشتری) سیاه چشم دارای چشمی مانند چشم آهو تمام سیاه آنکه سپیده چشم وی سخت سپید بود و سیاهی سخت سیاه: مونث حوراءجمع حور
فرو فرستاره، بارش پیاپی، زرد شدن گیاه از باران بسیار
کارها
جمع ثغر: دندانها دندانهای پیشین، جمع ثغر. سرحدها مرزها در بندها (مخصوصا بین مسلمانان و کافران)
قلیه جگر گوسفند که در روغن تف دهند
مرد یک چشم، شخص تک چشم
آغوز گردو
خوش پرستاکی (خدمت پیشیاری)
باغیرت تر
ترکی کودک، دلدار
جمع غار، گاباره ها گریستک ها
گمراهی، ضلالت
پوشاننده تر، ریمناک تر
فرو مایه پشماکند زنگاری از رنگ ها
گرد آلوده، آنچه به رنگ خاکی باشد
جمع امر، عملها، کردارها
ترکی خوشی فراوانی شگون (گویش گیلکی) سمت و مقصدی باشد که بان طرف رو کنند، برکت سعادت. یا اوغور بخیر. سفر بخیر، یا بد اوغور. بدیمن
سمت و مقصدی باشد که بان طرف رو کنند، برکت سعادت. یا اوغور بخیر. سفر بخیر، یا بد اوغور. بدیمن
ویژگی کسی که چشمان زیبا و سیاه دارد
امرها، کارها، دستورها، جمع واژۀ امر
اجرها، مزدها، پاداشها، جمع واژۀ اجر
گمراه ساختن، از راه به در بردن، گول زدن
اغر، یمن، شگون، فال نیک، خیر و برکت، عزم سفر
رونده، گذرنده، آنچه درگذرنده باشد
گردآلود، خاکی رنگ، تیره رنگ
گرگ به جهت رنگ تیرۀ آن، پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، سمسم، ذئب، سرحان، ذیب
گردآلود، خاکی رنگ، تیره رنگ
گرگ به جهت رنگ تیرۀ آن، پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، سمسم، ذئب، سرحان، ذیب
کسی که یک چشمش نابینا شده باشد، یک چشم، در علم زیست شناسی رودۀ کور، جمع عور و عوران
غارها، جمع واژۀ غار، شکاف های معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید
روشن تر، درخشان تر، تابناک تر، نورانی، درخشان، مبارک، گرامی
از یوغور ماق: ترکی زمخت نا هنجار ستبر گنده ستبیر و عظیم الجثه (از لحاظ تشبیه به خمیرورآمده)