تنگ پیشانی و گردن از فرورفتگی موی. مؤنث: غمّاء. (آنندراج). اغم الوجه و القفا، تنگ پیشانی و گردن از فرورفتگی موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه موی بسیار دارد بر پیشانی و قفا. (المصادر زوزنی) (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). آنک موی بسیار دارد بر پیشانی و قفا. (تاج المصادر بیهقی). بسیار موی بر پیشانی و بر قفا. (یادداشت بخط مؤلف).
تنگ پیشانی و گردن از فرورفتگی موی. مؤنث: غَمّاء. (آنندراج). اغم الوجه و القفا، تنگ پیشانی و گردن از فرورفتگی موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه موی بسیار دارد بر پیشانی و قفا. (المصادر زوزنی) (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). آنک موی بسیار دارد بر پیشانی و قفا. (تاج المصادر بیهقی). بسیار موی بر پیشانی و بر قفا. (یادداشت بخط مؤلف).
زمین پست نرم. زمین مغاک. ج، غوامض. (منتهی الارب). زمین هموار. (مهذب الاسماء) ، مرد سست حمله، سخن پوشیده و دور، خلاف واضح. (منتهی الارب) : کلام غامض، سخن پوشیده و دور. سخن باریک معنی. (صراح). گفتار مشکل، دشوار، سخت، عسیر، دشخوار. کلام دور از فهم، پیچیده، آنچه دریافته نشود. معقد. باتعقید. مسئلۀ غامض، دشوار، تاریک. یقال مسئله غامضه لاتعرف. (مهذب الاسماء). ج، غوامض. و در فارسی کلمه غامض با کردن و شدن صرف شود: و اگر شاعر باشی جهد کن تا سخن تو سهل و ممتنع باشد و پرهیزاز سخن غامض و چیزی که تو دانی و دیگران را بشرح آن حاجت باشد مگوی که شعر از بهر مردمان گویند نه از بهر خویش. (قابوسنامه) ، مرد گمنام و بیقدر خوار، گوهر مرد و حسب وی که مشهور نباشد، پابرنجن پرکننده ساق را، بزرگ و فربه از شتالنگ و ساق. (منتهی الارب)
زمین پست نرم. زمین مغاک. ج، غوامض. (منتهی الارب). زمین هموار. (مهذب الاسماء) ، مرد سست حمله، سخن پوشیده و دور، خلاف واضح. (منتهی الارب) : کلام غامض، سخن پوشیده و دور. سخن باریک معنی. (صراح). گفتار مشکل، دشوار، سخت، عسیر، دشخوار. کلام دور از فهم، پیچیده، آنچه دریافته نشود. معقد. باتعقید. مسئلۀ غامض، دشوار، تاریک. یقال مسئله غامضه لاتعرف. (مهذب الاسماء). ج، غوامض. و در فارسی کلمه غامض با کردن و شدن صرف شود: و اگر شاعر باشی جهد کن تا سخن تو سهل و ممتنع باشد و پرهیزاز سخن غامض و چیزی که تو دانی و دیگران را بشرح آن حاجت باشد مگوی که شعر از بهر مردمان گویند نه از بهر خویش. (قابوسنامه) ، مرد گمنام و بیقدر خوار، گوهر مرد و حسب وی که مشهور نباشد، پابرنجن پرکننده ساق را، بزرگ و فربه از شتالنگ و ساق. (منتهی الارب)