رنگ کردن بزعفران. یقال: اغتمرت المراءه به. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طلا کردن زن صورت خود را با زعفران برای صاف شدن رنگ آن. تغمﱡر. (از اقرب الموارد).
رنگ کردن بزعفران. یقال: اغتمرت المراءه به. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طلا کردن زن صورت خود را با زعفران برای صاف شدن رنگ آن. تَغَمﱡر. (از اقرب الموارد).
جزیره و قلعه ای باشد در ولایت ارزروم، در ساحل جنوبی دریاچۀ وان، و در نزدیکی آن دیری است که در سنۀ 33 هجری قمری بنا شده و از سنۀ 1113 میلادی مرکز یکی از بطریرک نشینهای چهارگانه ارامنه است. رجوع به قاموس الاعلام و منجم العمران فی المستدرک علی معجم البلدان شود
جزیره و قلعه ای باشد در ولایت ارزروم، در ساحل جنوبی دریاچۀ وان، و در نزدیکی آن دیری است که در سنۀ 33 هجری قمری بنا شده و از سنۀ 1113 میلادی مرکز یکی از بطریرک نشینهای چهارگانه ارامنه است. رجوع به قاموس الاعلام و منجم العمران فی المستدرک علی معجم البلدان شود
برابر رنگین کردن دست را: اغتمست المراءه غمساً. (منتهی الارب). برابر رنگین کردن زن دست را. (ناظم الاطباء). رنگین کردن زن دست ها را بتساوی و بی نگار: اغتمست المراءه، غمست یدها خضاباً مستویاً من غیرتصویر. (از اقرب الموارد). خضاب کردن بی نگار. (یادداشت بخط مؤلف).
برابر رنگین کردن دست را: اغتمست المراءه غمساً. (منتهی الارب). برابر رنگین کردن زن دست را. (ناظم الاطباء). رنگین کردن زن دست ها را بتساوی و بی نگار: اغتمست المراءه، غمست یدها خضاباً مستویاً من غیرتصویر. (از اقرب الموارد). خضاب کردن بی نگار. (یادداشت بخط مؤلف).
پیشی گرفتن بعد پیشی گرفتن کسی در دویدن: اغتمط اغتماطاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دویدن با کسی و سبقت گرفتن او را بعد از سبقت گرفتن وی در آغاز. (از اقرب الموارد) ، پروردن. (یادداشت بخط مؤلف)
پیشی گرفتن بعد پیشی گرفتن کسی در دویدن: اغتمط اغتماطاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دویدن با کسی و سبقت گرفتن او را بعد از سبقت گرفتن وی در آغاز. (از اقرب الموارد) ، پروردن. (یادداشت بخط مؤلف)
خرد و خوار شمردن و بر هیچ ناداشتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناچیز و خرد شمردن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، فراوان و گوارا شدن آب چشمه: اغدودق عین الماء، غزرت و عذبت. (از اقرب الموارد)
خرد و خوار شمردن و بر هیچ ناداشتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناچیز و خرد شمردن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، فراوان و گوارا شدن آب چشمه: اغدودق عین الماء، غزرت و عذبت. (از اقرب الموارد)
طعن کردن بر کسی و عیب نمودن. یقال: فعلت شیئاً فاغتمز فلان علی، ای طعن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). طعن کردن بر کسی. یقال: فعلت شیئاً فاغتمزه فلان، ای طعن علی فیه و وجد بذالک مغمزاً. (از اقرب الموارد). بکاری بر کسی عیب کردن. (تاج المصادر بیهقی). کار کسی را عیب کردن. (یادداشت مؤلف).
طعن کردن بر کسی و عیب نمودن. یقال: فعلت شیئاً فاغتمز فلان علی، ای طعن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). طعن کردن بر کسی. یقال: فعلت شیئاً فاغتمزه فلان، ای طعن علی فیه و وجد بذالک مغمزاً. (از اقرب الموارد). بکاری بر کسی عیب کردن. (تاج المصادر بیهقی). کار کسی را عیب کردن. (یادداشت مؤلف).
عمامه و جز آن بر سر بستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عمامه در سر بستن. (تاج المصادر بیهقی). عمامه بستن مرد بر سر. (از اقرب الموارد) ، باردار ناشدن ناقه با آن که گشن داده شود آن را و معتاط نعت است از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مثل عیاط. (المصادر زوزنی). اعتیاص. (متن اللغه) ، اشتر را بی علتی بکشتن. (تاج المصادر بیهقی)
عمامه و جز آن بر سر بستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عمامه در سر بستن. (تاج المصادر بیهقی). عمامه بستن مرد بر سر. (از اقرب الموارد) ، باردار ناشدن ناقه با آن که گشن داده شود آن را و معتاط نعت است از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مثل عِیاط. (المصادر زوزنی). اِعتیاص. (متن اللغه) ، اشتر را بی علتی بکشتن. (تاج المصادر بیهقی)
ائتمار. فرمانبرداری نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به ستم داشتن کسی را بر کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بستم داشتن کسی را بر چیزی. (ناظم الاطباء)
ائتمار. فرمانبرداری نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به ستم داشتن کسی را بر کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بستم داشتن کسی را بر چیزی. (ناظم الاطباء)