جدول جو
جدول جو

معنی اعواق - جستجوی لغت در جدول جو

اعواق(اِ)
سپری شدن. (ناظم الاطباء) : اعوق بی الدابه او الزاد اعاقه، سپری شد. (منتهی الارب). از سفر بازماندن: اعوق بی الدابه او الزاد اعواقاً، قطع، ای عجزت عن السفر. (از اقرب الموارد) ، زدایندۀ زنگ. (منتهی الارب) (آنندراج). صیقل. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جلادهنده شمشیر و کارد و هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، صاف چیزی. (ناظم الاطباء). صاف کننده هر چیزی. مؤنث: عوساء. ج، عوس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اعواق(اَعْ)
جمع واژۀ عوق و عوق، مرد بی خیر و آنکه از خیر بازدارد مردم را و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اذواق
تصویر اذواق
ذوق ها، نشاط ها، چشایی ها، ذائقه ها، جمع واژۀ ذوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعناق
تصویر اعناق
عنق ها، گردن ها، جمع واژۀ عنق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشواق
تصویر اشواق
شوق ها، میل ها و رغبت فراوان، در تصوف رغبت سالکان برای وصول، جمع واژۀ شوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعماق
تصویر اعماق
عمق ها، ژرفاها، گودی ها، شدت ها، عمیق بودن ها، جمع واژۀ عمق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعراق
تصویر اعراق
عرق ها، ریشه ها، اصل و ریشۀ چیزی ها، رگ ها، جمع واژۀ عرق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعلاق
تصویر اعلاق
علق ها، هر چیزهای خوب و گرانمایه، نفیس ها، جمع واژۀ علق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعواد
تصویر اعواد
عودها، بازگشتن علائم بیماری ها، بازگشتن ها، جمع واژۀ عود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسواق
تصویر اسواق
سوق ها، جاهای خرید و فروش کالاها، بازارها، جمع واژۀ سوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعوام
تصویر اعوام
عام ها، سال ها، جمع واژۀ عام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعوان
تصویر اعوان
عون ها، یاری ها، مساعدها، مددکارها، جمع واژۀ عون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعواض
تصویر اعواض
عوض ها، بدل ها، خلف ها، جانشین ها، جمع واژۀ عوض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتاق
تصویر اعتاق
آزاد کردن، رها کردن، آزاد کردن بنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطواق
تصویر اطواق
طوق ها، گردن بندها، چیزی که گرداگرد چیزی را می گیرد
نخطی حلقه مانند دور گردن برخی پرندگان و حیوانات ها، جمع واژۀ طوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افواق
تصویر افواق
جمع فوق، سوفارها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع علق، گرانمایه مکل انداختن مکل زالو یازلو، در دام انداختن، چنگ در زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعماق
تصویر اعماق
جمع عمق، ته چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعناق
تصویر اعناق
جمع عنق، گردن ها جمع عنق گردنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعواز
تصویر اعواز
تنگدستی درویشی، دشواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذواق
تصویر اذواق
جمع ذوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشواق
تصویر اشواق
جمع شوق، آرزومندیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواق
تصویر اسواق
جمع سوق، بازارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتاق
تصویر اعتاق
بنده ای را رها وآزاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطواق
تصویر اطواق
جمع طوق، یاره ها گردن بندها چنبرها جمع طوق گردن بندها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عرق، رگ ها، ریشه ها بیخ ها رگاندن می: رگ دار کردن می اندک آب ریختن در می، به اراک رفتن، ریشه دواندن جمع عرق رگها وریدها، اصلها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعذاق
تصویر اعذاق
جمع عذق، خوشه های انگور، خوشه های خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعثاق
تصویر اعثاق
فراخسالی: سال فراوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعوان
تصویر اعوان
مدد کاران، یاوران، یاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعوام
تصویر اعوام
جمع عام، سال ها سالیان جمع عام سالها سالیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعوال
تصویر اعوال
بانگیدن، نازیدن نازش، بارنهادن، آزمندیدن، پر فرزندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعواض
تصویر اعواض
جمع عوض بدلها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواق
تصویر اسواق
جمع سوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشواق
تصویر اشواق
جمع شوق، آرزو، آرزومندی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعماق
تصویر اعماق
ژرفاهای
فرهنگ واژه فارسی سره