- اعمی
- کور و نابینا
معنی اعمی - جستجوی لغت در جدول جو
- اعمی ((اَ ما))
- کور، نابینا
- اعمی
- کور، نابینا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به اتم مربوط به اتم یا بمب اتمی. بمبی که با نیروی اتم منفجر میشود. یا دانشمند اتمی. دانشمندی که درباره اتم و نیروی آن تحقیق و تجربه میکند. یا نیروی اتمی. نیرویی که از اتم حاصل میگردد
منسوب به ارم زبان منسوب به قوم ارم زبان قدیم سوریه
منسوب به ازم و گروهی بدان نسبت دارند
منسوب به اسم، معروف با اسم و رسم صاحب اسم و عنوان
درودگر، راه فراخ، سخت ، اسپ سینه سپید
بخشنده تر، عطا دهنده تر
نافرمانتر
شبکور، نام چامه سرایی است تازی کسی که چشمش در شب نبیند شبکور
دشمن تر، ستمکار تر
منسوب به اعجم، ایرانی، فارسی، غیر عرب
می آهنگم می خواهم بگویم (فعل متکلم وحده از مضارع بمعنی قصد میکنیم) کلمه ایست که در تفسیر و توضیح مطلبی گویند یعنی: مشتری آسمان جلال و منقبت اعنی خداوند خواجه جهان
اثرگذارنده تر، عمل کننده تر
تر چشم: کسی که همواره آب از چشمش می ریزد، نامی است کسی که بسبب مرض آب از چشمش جاری شود
آبادان تر، معمورتر، عامرتر
کور کردن
بلند و بالای هر چیز، بزرگتر
دردی ویدایی سیاه لب المی
مربوط به اتم مثلاً انرژی اتمی، ویژگی نوعی سنگ مصنوعی گران قیمت که در جواهرسازی به کار می رود مثلاً نگین اتمی
کسی که چشمش ضعیف باشد و از آن آب بریزد
معما، در بدیع ذکر مطلبی یا اسمی به قلب، تصحیف و تبدیل کلمات یا به حساب اعداد و جمل که پس از تفکر و تعمق بسیار کشف شود
یعنی. در تفسیر و توضیح مطلبی گفته می شود
غیرعرب، کسی که نتواند درست و فصیح سخن بگوید
جاهل، نادان، بی سواد، برای مثال بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط / ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند (سعدی - ۴۱۹) ، مقابل علوی، غیر سیّد
جاهل و بیسواد
معما در فارسی: پوشیده، چیستان چرمک پردک کرتک فرشن پنهان داشته پوشیده، آن است که اسمی یا معنیی را بنوعی از مشکلات حساب یا به چیزی از قلب و تصحیف و غیرآن از انواع تعمیه پوشیده گردانند تاجز به اندیشه تمام و فکر بسیار آن را نتوان کشف کرد چنانکه در نام} مسعود {گفته اند: (چو نامش بپرسیدم از ناز زود بدامن چو برخاست بر بط بسود. {} بتازی بدانستم آن رمزاو که نامش ز بربط بسودن چه بود) (المعجم. مد. چا. 316: 1) توضیح: بسودن مس بر بط عود. مس عود مسعود، جمع معمیات
غیر عرب، کسی که نتواند به شیوایی سخن گوید، ایرانی، فارسی
منسوب به عامه، در فارسی، جاهل، بی سواد
برتر، هشتاد و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۹ آیه، بلندتر، بالاتر