جدول جو
جدول جو

معنی اعجمی

اعجمی
غیر عرب، کسی که نتواند به شیوایی سخن گوید، ایرانی، فارسی
تصویری از اعجمی
تصویر اعجمی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اعجمی

اعجمی

اعجمی
یکی ِ اَعجَم. (منتهی الارب). یک تن اعجم. یک اعجم. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا

اعجکی

اعجکی
نام یکی از امرا و قلعگیان امیر تیمور در قزوین. رجوع به حافظابرو ص 242 و رشیدی ص 236، 242، 251، 252، 255 شود
لغت نامه دهخدا

اعلمی

اعلمی
منسوب به اعلم که ناحیه ای بوده بین همدان و زنجان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

اعلمی

اعلمی
عبدالغفار بن محمد بن عبدالواحد قومسانی مکنی به ابوسعد. فقیهی بود بموصل واحادیثی از او روایت شده است. (از معجم البلدان)
وزیر سلطان محمد بن ملکشاه ومعروف به اعلمی درگزینی بوده. (از معجم البلدان) ، دور اندیشیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

اعجم

اعجم
گنگ، کندزبان، جزتازی کسی که نتواند فصیح سخن گوید زبان بسته بسته زبان، کسی که نتواند بزبان عربی تکلم کند، کسی که عرب نباشد،جمع اعاجم
فرهنگ لغت هوشیار