جدول جو
جدول جو

معنی اعلمی - جستجوی لغت در جدول جو

اعلمی
(اَ لَ)
منسوب به اعلم که ناحیه ای بوده بین همدان و زنجان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
اعلمی
(اَ لَ)
عبدالغفار بن محمد بن عبدالواحد قومسانی مکنی به ابوسعد. فقیهی بود بموصل واحادیثی از او روایت شده است. (از معجم البلدان)
وزیر سلطان محمد بن ملکشاه ومعروف به اعلمی درگزینی بوده. (از معجم البلدان) ، دور اندیشیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعجمی
تصویر اعجمی
غیرعرب، کسی که نتواند درست و فصیح سخن بگوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعلم
تصویر اعلم
داناتر، دانشمندتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعلی
تصویر اعلی
برتر، هشتاد و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۹ آیه، بلندتر، بالاتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعمی
تصویر اعمی
کور، نابینا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لَ)
عابد. عابدی بزمان رسول صلوات الله علیه. (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 7 ص 13)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَلْ لَ)
حالت و چگونگی معلّم. تعلیم دیدگی. آموزش دیدگی:
در کسب علم کوش که کلب از معلمی
آید برون ز منقصت سایر کلاب.
جامی.
و رجوع به معلّم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَلْ لِ)
مأخوذ از تازی، تربیت و تعلیم. (ناظم الاطباء). شغل و عمل معلم. تعلیم دادن:
وقت است کز برای هلاک مخالفان
افلاک را کنی به سیاست معلمی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 933).
و رجوع به معلم شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چارکی بخش لنگۀ شهرستان لار، واقع در 99هزارگزی شمال باختری لنگه و دامنۀ شمالی کوه حمر. گرمسیر، مرطوب و مالاریائی و دارای 117 تن سکنه. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
منسوب به عالم
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
منسوب باسلم بن افصی بن حارثه بن عمرو. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ می ی)
یکی اعجم. (منتهی الارب). یک تن اعجم. یک اعجم. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
در تازی نیامده آموزندگی آتونی شغل و عمل معلم تعلیم: وقت است کز برای هلاک مخالفان افلاک را کنی بسیاست معلمی (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
دانایی دانشمندی، جهانی منسوب به عالم جهانی سکنه جهان جمع عالمیان. عالم بودن دانشمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجمی
تصویر اعجمی
منسوب به اعجم، ایرانی، فارسی، غیر عرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعمی
تصویر اعمی
کور و نابینا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلی
تصویر اعلی
بلند و بالای هر چیز، بزرگتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلم
تصویر اعلم
داناتر، باسوادتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از المی
تصویر المی
دردی ویدایی سیاه لب المی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علمی
تصویر علمی
دانشیک منسوب به علم دانشی: کار علمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالمی
تصویر عالمی
((لَ))
منسوب به عالم، جهانی، سکنه جهان، جمع عالمیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعجمی
تصویر اعجمی
غیر عرب، کسی که نتواند به شیوایی سخن گوید، ایرانی، فارسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعمی
تصویر اعمی
((اَ ما))
کور، نابینا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعلی
تصویر اعلی
((اَ لا))
برتر، بلندتر، برگزیده از هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علمی
تصویر علمی
دانشوارانه
فرهنگ واژه فارسی سره
آموزگاری، مربیگری، تعلیم دهی، دبیری، مدرسی
متضاد: دانش آموزی، شاگردی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از علمی
تصویر علمی
Scholastic, Scientific
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جهانی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از علمی
تصویر علمی
учебный , научный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از علمی
تصویر علمی
schulisch, wissenschaftlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از علمی
تصویر علمی
науковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از علمی
تصویر علمی
akademicki, naukowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از علمی
تصویر علمی
acadêmico, científico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از علمی
تصویر علمی
académico, científico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی