جدول جو
جدول جو

معنی اعظم - جستجوی لغت در جدول جو

اعظم
(دخترانه)
بزرگوارتر، بزرگ تر
تصویری از اعظم
تصویر اعظم
فرهنگ نامهای ایرانی
اعظم
بزرگتر، عظیمتر
تصویری از اعظم
تصویر اعظم
فرهنگ لغت هوشیار
اعظم
((اَ ظَ))
بزرگتر، بزرگوارتر، درشت تر
تصویری از اعظم
تصویر اعظم
فرهنگ فارسی معین
اعظم
بزرگ تر، بزرگوارتر
تصویری از اعظم
تصویر اعظم
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعاظم
تصویر اعاظم
جمع اعظم، مهان بزرگان جمع اعظم. بزرگتران مهتران، بزرگان مهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعظام
تصویر اعظام
بزرگ گردانیدن، بزرگ داشتن، عظمت گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
گنگ، کندزبان، جزتازی کسی که نتواند فصیح سخن گوید زبان بسته بسته زبان، کسی که نتواند بزبان عربی تکلم کند، کسی که عرب نباشد،جمع اعاجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلم
تصویر اعلم
داناتر، باسوادتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعقم
تصویر اعقم
عقیمتر، نازاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعظم
تصویر تعظم
بزرگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معظم
تصویر معظم
بزرگ، بیشترین قسمت چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعظم
تصویر تعظم
بزرگی نمودن، بزرگ منشی کردن، تکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معظم
تصویر معظم
کسی که او را بزرگ می شمارند، بزرگ شمرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعاظم
تصویر اعاظم
اعظم ها، بزرگ ترها، بزرگوارترها، جمع واژۀ اعظم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعظام
تصویر اعظام
بزرگ گردانیدن، بزرگ شمردن، بزرگداشت، به بزرگی ستودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معظم
تصویر معظم
بزرگ، کلان، عمده، عظیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجم
تصویر اعجم
((اَ جَ))
کسی که نتواند فصیح سخن گوید، کسی که نتواند به زبانی غیرعربی سخن بگوید، غیرعرب، جمع اعاجم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعاظم
تصویر اعاظم
((اَ ظَ))
جمع اعظم، بزرگتران، مهتران، بزرگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعظام
تصویر اعظام
((اِ))
بزرگ داشتن، بزرگداشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعصم
تصویر اعصم
((اَ صَ))
اسبی که دو دستش سفید باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معظم
تصویر معظم
((مُ عَ ظَّ))
بزرگ شمرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معظم
تصویر معظم
((مُ ظَ))
بزرگ، قسمت بیشتر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعلم
تصویر اعلم
داناتر، دانشمندتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعم
تصویر اعم
بسیار، جماعت بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعم
تصویر اعم
شامل تر، فراگیرنده تر، همگانی تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عظم
تصویر عظم
استخوٰان، هر یک از قسمت های سختی که اسکلت مهره داران را تشکیل می دهد، سخوٰان، ستخوٰان
عظم رمیم: در علم زیست شناسی استخوان پوسیده
عظم قحف: در علم زیست شناسی آهیانه
عظم قص: در علم زیست شناسی استخوان سینه، جناغ سینه
عظم غربالی: در علم زیست شناسی استخوان پرویزنی که بالای جمجمه قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عظم
تصویر عظم
استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعم
تصویر اعم
((اَ عَ مّ))
عام تر، شامل تر، گروه بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عظم
تصویر عظم
((عَ ظْ))
استخوان، جمع عظام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عظم
تصویر عظم
((عِ ظَ))
عظمت، بزرگی قد و مقام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عظم
تصویر عظم
بزرگ شدن، بزرگی
فرهنگ فارسی عمید
وزیر اول صدر اعظم، پادشاه: اتابک الاعظم مظفرالدین ابی بکر بن سعد بن زنگی (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
بزرگ دستور نخست و یچیر وزیر اول صدر اعظم، پادشاه: اتابک الاعظم مظفرالدین ابی بکر بن سعد بن زنگی (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسم اعظم
تصویر اسم اعظم
بالاترین وبزرگترین نام خدای تعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپ اعظم
تصویر پاپ اعظم
باب آسیم
فرهنگ لغت هوشیار