- اعظم (دخترانه)
- بزرگوارتر، بزرگ تر
معنی اعظم - جستجوی لغت در جدول جو
- اعظم
- بزرگتر، عظیمتر
- اعظم ((اَ ظَ))
- بزرگتر، بزرگوارتر، درشت تر
- اعظم
- بزرگ تر، بزرگوارتر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع اعظم، مهان بزرگان جمع اعظم. بزرگتران مهتران، بزرگان مهان
بزرگ گردانیدن، بزرگ داشتن، عظمت گذاشتن
گنگ، کندزبان، جزتازی کسی که نتواند فصیح سخن گوید زبان بسته بسته زبان، کسی که نتواند بزبان عربی تکلم کند، کسی که عرب نباشد،جمع اعاجم
داناتر، باسوادتر
عقیمتر، نازاتر
بزرگی نمودن
بزرگ، بیشترین قسمت چیزی
بزرگی نمودن، بزرگ منشی کردن، تکبر
کسی که او را بزرگ می شمارند، بزرگ شمرده شده
اعظم ها، بزرگ ترها، بزرگوارترها، جمع واژۀ اعظم
بزرگ گردانیدن، بزرگ شمردن، بزرگداشت، به بزرگی ستودن
بزرگ، کلان، عمده، عظیم
((اَ جَ))
فرهنگ فارسی معین
کسی که نتواند فصیح سخن گوید، کسی که نتواند به زبانی غیرعربی سخن بگوید، غیرعرب، جمع اعاجم
داناتر، دانشمندتر
بسیار، جماعت بسیار
شامل تر، فراگیرنده تر، همگانی تر
استخوٰان، هر یک از قسمت های سختی که اسکلت مهره داران را تشکیل می دهد، سخوٰان، ستخوٰان
عظم رمیم: در علم زیست شناسی استخوان پوسیده
عظم قحف: در علم زیست شناسی آهیانه
عظم قص: در علم زیست شناسی استخوان سینه، جناغ سینه
عظم غربالی: در علم زیست شناسی استخوان پرویزنی که بالای جمجمه قرار دارد
عظم رمیم: در علم زیست شناسی استخوان پوسیده
عظم قحف: در علم زیست شناسی آهیانه
عظم قص: در علم زیست شناسی استخوان سینه، جناغ سینه
عظم غربالی: در علم زیست شناسی استخوان پرویزنی که بالای جمجمه قرار دارد
استخوان
بزرگ شدن، بزرگی
وزیر اول صدر اعظم، پادشاه: اتابک الاعظم مظفرالدین ابی بکر بن سعد بن زنگی (گلستان)
بزرگ دستور نخست و یچیر وزیر اول صدر اعظم، پادشاه: اتابک الاعظم مظفرالدین ابی بکر بن سعد بن زنگی (گلستان)
بالاترین وبزرگترین نام خدای تعالی
باب آسیم