جدول جو
جدول جو

معنی اعصر - جستجوی لغت در جدول جو

اعصر(اَ صُ)
جمع واژۀ عصر، عصر، عصر و عصر، بمعنی روزگار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عصور. اعصار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقصر
تصویر اقصر
کوتاه تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعور
تصویر اعور
کسی که یک چشمش نابینا شده باشد، یک چشم، در علم زیست شناسی رودۀ کور، جمع عور و عوران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابصر
تصویر ابصر
بصیرتر، بیناتر، بیننده تر، آگاه تر، داناتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعصار
تصویر اعصار
عصرها، روزگار، دهرها، جمع واژۀ عصر،
فرهنگ فارسی عمید
(اَ صُ)
منسوب است به اعصر که لقب مندبن سعد بن قیس غیلان بوده است. (از انساب سمعانی) ، در تداول عامه، انتظارچیزی را داشتن. بخاطر رسیدن بچیزی، چشم بدان دوختن. در انتظار دریافت چیزی بودن. رجوع به التماس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
نعت تفضیلی از عذر. معذورتر: و ضم الیه (الی کتاب العروض) باباً فی علم القوافی... و لم اره کبیر عمل و لو نسخ کتاب ابی الحسن الاخفش لکان اعذر عندی. (معجم الادباء یاقوت ج 2 ص 76)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
مرد کلان شکم. (آنندراج). بزرگ شکم. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) : رجل اعجر، مرد کلان شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعصج
تصویر اعصج
مرد بی مو، نیزه زدوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعصر
تصویر تعصر
فشردگی، پناه جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابصر
تصویر ابصر
بیننده تر بیناتر بصیرتر: ابصر از عقاب
فرهنگ لغت هوشیار
چرخشت چرخش پناهگاه رها گاه زرد، سرخ، کاژیره ای کاجیره ای: آن چه با گل کاجیره رنگ کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاصر
تصویر عاصر
فشار دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصار
تصویر اعصار
گردباد و به عصر درآمدن زمان، دهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعطر
تصویر اعطر
خوشبویتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصی
تصویر اعصی
نافرمانتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعفر
تصویر اعفر
گلگون سپید سرخ، آهوی سرخ و سپید، شب سپید، ریگ سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصل
تصویر اعصل
کج ساغ، دندانکج، خشک تن، کارسخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعسر
تصویر اعسر
چپ دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصا
تصویر اعصا
نافرمانی برندادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوصر
تصویر اوصر
پیمان نامه زمین بلند پشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایصر
تصویر ایصر
ریسمان چادر، گیاه خشک، گلیم که در آن گیاه پر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجر
تصویر اعجر
شکم گنده، کیسه پر، گره دار، برآمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعور
تصویر اعور
مرد یک چشم، شخص تک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعمر
تصویر اعمر
آبادان تر، معمورتر، عامرتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقصر
تصویر اقصر
کوتاه تر، قصیرتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابصر
تصویر ابصر
((اَ صَ))
بیننده تر، بیناتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقصر
تصویر اقصر
((اَ صَ))
کوتاه تر، قصیرتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعصم
تصویر اعصم
((اَ صَ))
اسبی که دو دستش سفید باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعصار
تصویر اعصار
((اِ))
درآمدن در عصر، گردباد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعصار
تصویر اعصار
((اَ))
جمع عصر، روزگاران، زمان ها، دورها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاصر
تصویر عاصر
((ص))
فشار دهنده، فشارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معصر
تصویر معصر
((مِ صَ))
آلتی است که با آن آب میوه (مانند انگور) گیرند، جمع معاصر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعور
تصویر اعور
((اَ وَ))
یک چشم، روده کور، روده وسطی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابصر
تصویر ابصر
بیناتر
فرهنگ واژه فارسی سره