- اعصاد (اَب ب)
پیچیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بافتن و دوتاه کردن ریسمان: اعصد الحبل، لواه. (از اقرب الموارد) ، فراهم آمدن قوم و عصایب و جماعت شدن. (ناظم الاطباء). فراهم آمدن و عصایب و جماعت شدن قوم. (آنندراج). اعصوصب القوم، فراهم آمدند و عصایب و جماعت شدند. (منتهی الارب). فراهم آمدن و عصایب گردیدن. (از اقرب الموارد). با هم آمدن قوم. (المصادر زوزنی) : فاعصوصبوا علیه. (مقدمۀ ابن خلدون ص 100) ، سخت گردیدن روز و سخت گردیدن شر. (آنندراج). سخت گردیدن بدی و سخت گردیدن روز. (ناظم الاطباء) : اعصوصب الشر، سخت گردید و کذا اعصوصب الیوم. (منتهی الارب). سخت گردیدن بدی. (از اقرب الموارد)
