جدول جو
جدول جو

معنی اعادت - جستجوی لغت در جدول جو

اعادت
(هََ زَ / زِ خوَرْ / خُرْ)
اعاده. اعاده. رجوع به دو صورت مذکور شود. و با لفظ کردن و شدن مستعمل. (آنندراج). رجوع به ترکیبات کلمه شود: سخن که از دهان برون رفت و تیر که از قبضۀ کمان گذر یافت و مرغ که از دام پرید اعادت آن صورت نبندد. (مرزبان نامه).
مرا بروز قیامت مگر حساب نباشد
چو هجر و وصل تو دیدم بسم ز موت و اعادت.
سعدی (طیبات).
- اعادت کردن، اعاده کردن: برخی از آنچه بر سر او رفته بود اعادت کرد. (گلستان). و رجوع به اعاده کردن شود.
، بی شیر شدن. یقال: اعامه اﷲ، ای ترکه بغیر لبن فاعام هو. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغه). بی شیر بگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، کم شیر گردیدن قوم. (منتهی الارب). کم شیر شدن قوم. (ناظم الاطباء). اعامۀ قوم، کم شدن شیر آنان. (از اقرب الموارد) ، اعامۀ قوم، هلاک شدن شتران آنان و در نتیجه بدست نیاوردن شیر. (از متن اللغه) ، اعامۀ خانه، گذشتن سالهابر آن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
اعادت
بیمار پرسی، باز گرداندن، بازگفتن، بازجستن نباید خللی افتد و شغل دلی پیش آید که این عجز را باز جوییم (تاریخ بیهقی)، پسداد بازگفتن دوباره گفتن، باز گردانیدن (چیزی را بجای خود) باز آوردن بر گرداندن، برگشت. یا اعاده حیثیت. رد کردن حقوق و اعتبارات مجرم که بسبب جرم سلب شده بدو
فرهنگ لغت هوشیار
اعادت
((اِ دَ))
بازگفتن، از سر گرفتن، بازگردانیدن، برگشت، اعاده
تصویری از اعادت
تصویر اعادت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعادی
تصویر اعادی
عدوها، خصم ها، دشمن ها، جمع واژۀ عدو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابادت
تصویر ابادت
هلاک کردن، نابود ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشادت
تصویر اشادت
برافراشتن چیزی، بلند کردن بنا، بلند گردانیدن قدر و منزلت کسی، آشکار کردن چیزی، نسبت دادن سخنی به کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعاده
تصویر اعاده
بازگردانیدن، برگردانیدن، چیزی را به جای خود بازگردانیدن، از سر گرفتن، دوباره گفتن سخن، تکرار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجادت
تصویر اجادت
نیک گفتن، چیزی نیکو آوردن، باریدن باران نیکو بر زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعادت
تصویر سعادت
خوشبختی، نیک بختی، خوشبخت شدن، نیک بخت شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارادت
تصویر ارادت
علاقه، محبت همراه با احترام، خواست، قصد، در تصوف توجه بسیار سالک به پیر
فرهنگ فارسی عمید
(هََ زَ / زِ دُ)
مکرر کردن. (فرهنگ نظام). دوباره. (ناظم الاطباء). مکرر کردن: دیروز هرچه مطلب خود را اعاده کردم کسی گوش نداد. (فرهنگ نظام). تکرار کردن. از نو کردن. از سر کردن. بار دوم کردن. باز کردن. (یادداشت مؤلف) : یکی از ملوک را مرضی هائل بود که اعادۀ ذکر آن ناکردن اولیتر. (گلستان).
لغت نامه دهخدا
(هَََ زَ / زِ رَ / رُ)
رجوع به اعاره شود، درشت بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
یاریگری و استعانت و مدد و نصرت و یاری و امداد و کمک. و شفقت و مهربانی و دستگیری و حمایت. (از ناظم الاطباء). یاری دادن. (آنندراج). مضافرت. مظاهرت. معاونت. یارمندی. دستیاری. مساعدت. یاری کردن. رجوع به اعانه و اعانه شود.
- اعانت جستن، یاری طلبیدن. استمداد کردن. یاری خواستن. کمک طلبیدن. رجوع به اعانت و اعانه و اعانه شود.
- اعانت کردن، نصرت کردن. یاری دادن. مظاهرت کردن. یاریگری کردن. پشتیبانی کردن. کمک کردن. تطریع. (منتهی الارب). یاری کردن. معاونت کردن. مساعدت کردن. امداد کردن: اشفع، اعانت کردن کسی را برعداوت و ضرر کسی. (منتهی الارب). و رجوع به اعانت و اعانه شود.
- اعانت نمودن، اعانت کردن. اشبال. (منتهی الارب). رجوع به اعانه و اعانت و اعانت کردن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فُ)
هلاک کردن، هلاک شدن
لغت نامه دهخدا
(هََ زَ / زِ دَ)
بازگردانیدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل ص 15). چیزی را بجای خود بازگردانیدن. (ناظم الاطباء). اعاده چیزی به جایی، بازگردانیدن آن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). بازبردن چیزی را. برگردانیدن به جایی. (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعادی
تصویر اعادی
جمع عدو، دشمنان جمع اعدا جمع ال، جمع عدو دشمنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشادت
تصویر اشادت
برافراشتن ساختمان، به آوای بلند خواندن بلندخوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابادت
تصویر ابادت
هلاک کردن، هلاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نیکو گردانیدن، نیک گفتن، نیک کردن، چیزی نیکو آوردن، نیک گفتاری، نیک کرداری
فرهنگ لغت هوشیار
درتازی با اراده یکی است ولی در فارسی این دو را با آرش های (معنی ها) گوناگون به کاربرند سرسپردگی خواستن، خواست میل قصد آهنگ، خواست خدا مشیت قضا قدر تقدیر، توجه خاص مرید به مرشد و سالک به پیر و امثال آن، اخص و اظهار کوچکی در دوستی دوستی از روی اعتقاد و ایمان. یا ارادت غایبانه. اخص و اظهار دوستی و عقه مندی بکسی قبل از آشنایی وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعاده
تصویر اعاده
باز گردانیدن، بر گردانیدن بجائی، خوی گرفتن بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
دستگیری یاوری دستمردی خاقانی را به دستمردی از خاک به آدمی تو کردی (تحفه العراقین خاقانی) یاری کردن یاری دادن کمک کردن، یاری مدد کمک، جمع اعانات. یا اعانه باثم (اعانت باثم) کسی را در گناه کردن یار شدن، یا جمع کردن اعانه. گرد آوردن وجه نقد از مردم برای کمک بکسی که محتاج است
فرهنگ لغت هوشیار
زنده داشتن، زنده گردانیدن زندگی بخشیدن، زندگانی کردن معیشت کردن، گذران: از چه محل اعاشه میکند ک توضیح معنی اخیر تازه است و پیشینیان بجای آن (معاش) میگفتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعارت
تصویر اعارت
عاریت دادن چیزی را بکسی بعاریت سپردن ایرمان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعاذت
تصویر اعاذت
پناه دادن رهانیدن، نگاه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
خوشبختی نیکبختی اقبال مقابل شقاوت بدبختی جمع سعادات، میمنت خجستگی پیروزی. یا سعادت اخروی. آنست که هر نفسی باقی بماند تاابدالابدین بر بهترین حالات خود. یا سعادت دنیوی. عبارت از این است که هر موجودی باقی بماند بر طولانی ترین زمان ممکن بر بهترین حالات ممکن و تمامترین نتایج
فرهنگ لغت هوشیار
فایده دادن سود رسانیدن، تکبر خودبینی، جمع افادات. یا افاده کلام. مفهوم سخن معنی آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشادت
تصویر اشادت
((اِ دَ))
محکم کردن، سفت کردن، نیرو دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعانت
تصویر اعانت
((اِ نَ))
کمک کردن، یاری، کمک، اعانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعادی
تصویر اعادی
جمع اعداء. ججمع عدو، دشمنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعاده
تصویر اعاده
((اِ دِ))
بازگفتن، از سر گرفتن، بازگردانیدن، برگشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سعادت
تصویر سعادت
((سَ دَ))
خوشبختی، خجستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارادت
تصویر ارادت
((اِ دَ))
خواستن، خواست، میل، قصد، در فارسی علاقه مندی، سرسپردگی مرید به مرشد، دوستی از روی اخلاص و بی ریایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سعادت
تصویر سعادت
خوشبختی، بهروزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تکرار
دیکشنری اردو به فارسی