جدول جو
جدول جو

معنی اعادت

اعادت((اِ دَ))
بازگفتن، از سر گرفتن، بازگردانیدن، برگشت، اعاده
تصویری از اعادت
تصویر اعادت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اعادت

اعادت

اعادت
بیمار پرسی، باز گرداندن، بازگفتن، بازجستن نباید خللی افتد و شغل دلی پیش آید که این عجز را باز جوییم (تاریخ بیهقی)، پسداد بازگفتن دوباره گفتن، باز گردانیدن (چیزی را بجای خود) باز آوردن بر گرداندن، برگشت. یا اعاده حیثیت. رد کردن حقوق و اعتبارات مجرم که بسبب جرم سلب شده بدو
فرهنگ لغت هوشیار

اعادت

اعادت
اعاده. اعاده. رجوع به دو صورت مذکور شود. و با لفظ کردن و شدن مستعمل. (آنندراج). رجوع به ترکیبات کلمه شود: سخن که از دهان برون رفت و تیر که از قبضۀ کمان گذر یافت و مرغ که از دام پرید اعادت آن صورت نبندد. (مرزبان نامه).
مرا بروز قیامت مگر حساب نباشد
چو هجر و وصل تو دیدم بسم ز موت و اعادت.
سعدی (طیبات).
- اعادت کردن، اعاده کردن: برخی از آنچه بر سر او رفته بود اعادت کرد. (گلستان). و رجوع به اعاده کردن شود.
، بی شیر شدن. یقال: اعامه اﷲ، ای ترکه بغیر لبن فاعام هو. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغه). بی شیر بگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، کم شیر گردیدن قوم. (منتهی الارب). کم شیر شدن قوم. (ناظم الاطباء). اعامۀ قوم، کم شدن شیر آنان. (از اقرب الموارد) ، اعامۀ قوم، هلاک شدن شتران آنان و در نتیجه بدست نیاوردن شیر. (از متن اللغه) ، اعامۀ خانه، گذشتن سالهابر آن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

اجادت

اجادت
نیکو گردانیدن، نیک گفتن، نیک کردن، چیزی نیکو آوردن، نیک گفتاری، نیک کرداری
فرهنگ لغت هوشیار

ارادت

ارادت
درتازی با اراده یکی است ولی در فارسی این دو را با آرش های (معنی ها) گوناگون به کاربرند سرسپردگی خواستن، خواست میل قصد آهنگ، خواست خدا مشیت قضا قدر تقدیر، توجه خاص مرید به مرشد و سالک به پیر و امثال آن، اخص و اظهار کوچکی در دوستی دوستی از روی اعتقاد و ایمان. یا ارادت غایبانه. اخص و اظهار دوستی و عقه مندی بکسی قبل از آشنایی وی
فرهنگ لغت هوشیار

اعانت

اعانت
دستگیری یاوری دستمردی خاقانی را به دستمردی از خاک به آدمی تو کردی (تحفه العراقین خاقانی) یاری کردن یاری دادن کمک کردن، یاری مدد کمک، جمع اعانات. یا اعانه باثم (اعانت باثم) کسی را در گناه کردن یار شدن، یا جمع کردن اعانه. گرد آوردن وجه نقد از مردم برای کمک بکسی که محتاج است
فرهنگ لغت هوشیار

اعاشت

اعاشت
زنده داشتن، زنده گردانیدن زندگی بخشیدن، زندگانی کردن معیشت کردن، گذران: از چه محل اعاشه میکند ک توضیح معنی اخیر تازه است و پیشینیان بجای آن (معاش) میگفتند
فرهنگ لغت هوشیار