دنبال هم شدن کار، در پی یکدیگر آمدن، از پی هم شدن کاری یا امری، در ادبیات در فن بدیع آوردن نام ها و لقب های ممدوح یا نام های پدران او به ترتیب و بدون واسطۀ لفظ دیگر مانند این شعر، برای مثال ترتیب ملک و قاعدۀ دین و رسم داد / عبدالحمید احمد عبدالصمد نهاد (ابوالفرج دونی - ۵۹)
دنبال هم شدن کار، در پی یکدیگر آمدن، از پی هم شدن کاری یا امری، در ادبیات در فن بدیع آوردن نام ها و لقب های ممدوح یا نام های پدران او به ترتیب و بدون واسطۀ لفظ دیگر مانندِ این شعر، برای مِثال ترتیب ملک و قاعدۀ دین و رسم داد / عبدالحمیدِ احمدِ عبدالصمد نهاد (ابوالفرج دونی - ۵۹)
جمع واژۀ طور. (ناظم الاطباء) (ترجمان ترتیب عادل ص 67). جمع واژۀ طور، یک بار. قال اﷲ تعالی ’خلقکم اطواراً’ قال الاخفش: ای طوراً نطفه و طوراً علقه و طوراً مضغه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ طور، بمعنی تاره، یقال: اتیته طوراً بعد طور، یعنی یک بار پس از بار دیگر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه).
جَمعِ واژۀ طور. (ناظم الاطباء) (ترجمان ترتیب عادل ص 67). جَمعِ واژۀ طور، یک بار. قال اﷲ تعالی ’خلقکم اطواراً’ قال الاخفش: ای طوراً نطفه و طوراً علقه و طوراً مضغه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ طور، بمعنی تاره، یقال: اتیته طوراً بعد طور، یعنی یک بار پس از بار دیگر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه).
جمع واژۀ طاوس. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از منتهی الارب). جمع واژۀ طاوس، پرنده ای است خوشرنگ از پرندگان. (آنندراج). و رجوع به طاوس و طواویس شود.
جَمعِ واژۀ طاوس. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از منتهی الارب). جَمعِ واژۀ طاوس، پرنده ای است خوشرنگ از پرندگان. (آنندراج). و رجوع به طاوس و طواویس شود.
جمع واژۀ طوخ، بمعنی دم. دنبال، کلام و شر که از دور آید. (از متن اللغه). شر و بدی که از دور آید، کلام، تنگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضیق. (تاج العروس)
جَمعِ واژۀ طوخ، بمعنی دم. دنبال، کلام و شر که از دور آید. (از متن اللغه). شر و بدی که از دور آید، کلام، تنگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضیق. (تاج العروس)
جمع واژۀ طوق، گردن بند و هرچه گرد چیزی دیگر باشد. (فرهنگ نظام) (از آنندراج). جمع واژۀ طوق، گردن بند و هرچه گرد گیرد چیزی را. (منتهی الارب) ، از اعلام است. (ناظم الاطباء) ، نام موضعی است نزدیک شعباء و کوه قار بدانجا است. (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ طوق، گردن بند و هرچه گرد چیزی دیگر باشد. (فرهنگ نظام) (از آنندراج). جَمعِ واژۀ طوق، گردن بند و هرچه گرد گیرد چیزی را. (منتهی الارب) ، از اعلام است. (ناظم الاطباء) ، نام موضعی است نزدیک شعباء و کوه قار بدانجا است. (منتهی الارب)
جمع واژۀ طوب، آجر و آن جمع قله است. (از معجم البلدان) ، پاکتر. (مهذب الاسماء). خوب تر. طیب تر. پاکیزه تر. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ نظام). - امثال: اطیب اللحم عوذه. (مجمع الامثال در ذیل اخبث). ، حلال تر. (ناظم الاطباء) ، خوشتر. (مهذب الاسماء) : و یقال اطیب بقاع الدنیا اربعه: شعب بوان و صغد سمرقند و نهرالابله وغوطه دمشق. (یادداشت مؤلف) : و تلک الالحان اطیب لان تلک الاجسام احسن ترکیباً. (رسایل اخوان الصفا) : سال امسال تو ز پار اجود روز امروز تو ز دی اطیب. فرخی. تا سلام و تحیت ما را اطیبه... بخان رساند. (تاریخ بیهقی). واطیب البزما یرتفع من مرو. (صورالاقالیم اصطخری). خجسته بادت عید و چو عید باد مدام همیشه روز و شب تو ز یکدگر اطیب. ؟ - ما اطیبه، چه پاکیزه و خوش است. (ناظم الاطباء). - امثال: اطیب من الحیاه. اطیب من الماء علی الظّماء. (یادداشت مؤلف)
جَمعِ واژۀ طوب، آجر و آن جمع قله است. (از معجم البلدان) ، پاکتر. (مهذب الاسماء). خوب تر. طیب تر. پاکیزه تر. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ نظام). - امثال: اطیب اللحم عوذه. (مجمع الامثال در ذیل اخبث). ، حلال تر. (ناظم الاطباء) ، خوشتر. (مهذب الاسماء) : و یقال اطیب بقاع الدنیا اربعه: شعب بوان و صغد سمرقند و نهرالابله وغوطه دمشق. (یادداشت مؤلف) : و تلک الالحان اطیب لان تلک الاجسام احسن ترکیباً. (رسایل اخوان الصفا) : سال امسال تو ز پار اَجود روز امروز تو ز دی اطیب. فرخی. تا سلام و تحیت ما را اطیبه... بخان رساند. (تاریخ بیهقی). واطیب البزما یرتفع من مرو. (صورالاقالیم اصطخری). خجسته بادت عید و چو عید باد مدام همیشه روز و شب تو ز یکدگر اطیب. ؟ - ما اطیبه، چه پاکیزه و خوش است. (ناظم الاطباء). - امثال: اطیب من الحیاه. اطیب من الماء علی الظّماء. (یادداشت مؤلف)
از قرای فیّوم است. و نام آن هنگام فرمانروایی عبدالله بن سعد بن ابی سرح بر مصر آمده است و در مصر شنیدم که اطواب و فیوم از اعمال بهنسا از نواحی مصر است و دو موضع مزبور نزدیک به یکدیگراند. (از معجم البلدان)
از قرای فیّوم است. و نام آن هنگام فرمانروایی عبدالله بن سعد بن ابی سرح بر مصر آمده است و در مصر شنیدم که اطواب و فیوم از اعمال بهنسا از نواحی مصر است و دو موضع مزبور نزدیک به یکدیگراند. (از معجم البلدان)
نخوردن چیزی را و گرسنه داشتن خود را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) پیچیده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انطواء. (اقرب الموارد). و رجوع به انطواء و طوی ̍ شود
نخوردن چیزی را و گرسنه داشتن خود را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) پیچیده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انطواء. (اقرب الموارد). و رجوع به انطواء و طَوی ̍ شود
جمع واژۀ طوی، چاه با سنگ بنا شده. (ازمعجم البلدان) (از متن اللغه). رجوع به طوی ّ شود، نوعی ماهی دریایی و نام دیگر آن حنفاء است. (لغت خطی). رجوع به حنفاء شود. نوعی از ماهی سطبرپوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ماهیی است در دریا. (مهذب الاسماء) ، ناقهالبحر. (قاموس عصری عربی به انگلیسی) ، گاو. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خارپشت، صدف، کمان سخت که زه آن متصل به قبضه باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، ج اطم. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به اطم شود اطواء ناقه، نوردهای پیه کوهان ناقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ طوی، چاه با سنگ بنا شده. (ازمعجم البلدان) (از متن اللغه). رجوع به طَوی ّ شود، نوعی ماهی دریایی و نام دیگر آن حنفاء است. (لغت خطی). رجوع به حَنفاء شود. نوعی از ماهی سطبرپوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ماهیی است در دریا. (مهذب الاسماء) ، ناقهالبحر. (قاموس عصری عربی به انگلیسی) ، گاو. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خارپشت، صدف، کمان سخت که زه آن متصل به قبضه باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، ج ِاُطُم. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به اطم شود اطواء ناقه، نوردهای پیه کوهان ناقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
جمع طائوس در فارسی طاووس، تاووسان خاستگاه این مرغ چنانکه در بسیاری از واژه نامه ها آمده ایران و به گفته برخی) بلاد عجم (بوده باید پذیرفت که واژه تاووس پارسی است فراشمرغان
جمع طائوس در فارسی طاووس، تاووسان خاستگاه این مرغ چنانکه در بسیاری از واژه نامه ها آمده ایران و به گفته برخی) بلاد عجم (بوده باید پذیرفت که واژه تاووس پارسی است فراشمرغان